❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥😇✌
«قشنگترین خاطره کودکیم اینه که..
زمان جنگ. بود. از هر طرفی صدای اژیر میرسید 🔉🔉
محله های ما دور هم جمع میشدن برای بسته بندی، کمک های مردمی برای جنگ زده 🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁
من..دلم میخواست بدونم این بسته ها کوجا میرن😇
چجوری میرن...
یه عالمه جعبه مهمات خالی اورده بودن.که..بسته رو توشون جمع کننن ببرین✌
ببین من ۶۱...جنگ تا کجا بود..؟۶۱تا۶۸💔😭😭😭😭.. ... .
با بچه ها ده بیست سی چهل کردیم یکیمون بره تو جعبه.. برع بعدا بیاد برامون تعریف کنه کجا رفته...😐😇
خلاصه ک...... قرعه به نام منه دیوانه زدن 😝
منو گذاشتن تو جعبه کلی وسیله چیدن روم.. در جعبه بستع شد😐🎁
اومدن جعبه ها رو ببرن 🚚🚛🚓منو هم بردن😜جاتون خالی 💔😭💔😭تاریک.. اما چون میخواستم برم پیش جنگ زذه ها تحمل کردم.. 😐
رفت و رفت و تا یه جا وایسادیم.. که یکی گفت برین جعبه ها رو بزازید گوشه حیاط چکشون کنیم ببینیم یوقت بمبی چیزی بینشون جا ساز نکرده باشن😐😭😭😭💔💔اقا این چی بود دیگه.. 😭😭💔😐
یکی یکی جعبع ها رو خالی میکردن تو یه جعبه دیگه😵💫 تا رسیدن به جعبه ای ک من توش بودم 🙈
جعبه رو که میخواستن بلند کنن یکی گفت.. فرمانده اینیکی.. خطریه اینجا نمیشه بازشه.. ببریمش زمین خاکی🙈😭😭😭این چی میگفت.. من فک کردم میخوان ببرنم جنگ 😜😐
از این ور ذوق..😍از این ور ترس شهید شدن... 😐👻👻👻👻
هییی چشتون روز بد نبینه چه بر سر این دختر بیچاره اومد.. 😐😭😭
عین تابوت چند نفر با ارومی منو با جعبه گذاشتن تو یع ماشین.. 😭😭با اژیر کشون بردنم نمیدونم کوجا🚑🚑🚑🚑🚒🚒🚒 اقا قند تو دلم اب شد... 😐😵💫
ینی دارم میرم جبهه 🚶♀️🚶♀️🚶♀️🚶♀️⛺😐
وای وای. ماشین وایساد...
جعبه با احتیاط گذاشتن زمین..🙈
در جعبه رو به ارومی باز میکردن و مدام الله و اکبر میگفتن..
الله اکبر
یا زهرا
در جعبع باز شد..لوازم در اوردن..یهو چشمشون 👀👀
به یه دختر مو بور افتاد...😎همه باهم.. یا زهرا. یازهرا یا زهرا😐😭😭😭
من رنگ پریده😵💫یهو گفتم رسیدیم..جنگ زده ها کجان.چه شکلین 😐😎😂😂😂😂😂
همه زدن زیر خنده..😇چه بمب مو قشنگی..
یکی گفت...
تو جعبع چکارته 😂😂من با گریه و حالت بچه اومدم کمک دیگه...😐ببینم جنگ زده ها چه شکلین😂😂😇
یهو همه زدن زیر خنده و منو بردن محلمون..😐یه دست لباس بسیجیم بهم دادن که مثلا از جنگ برگشتم 😇😂😇😇😇😇😇
اقا کدومتون انقد شیطون بودین 😂😂😂🙈... ..