(طبق واقعیت زندگیم)
۱۹سالمه،درخانواده ای بزرگ شدم که مالی کم نذاشتن اما عاطفی خیلی
متاسفانه یا خوشبختانه قراره عمل بشم ،خیلی عمل نادری هست و اسم نمیارم و اونم دو تا عمل🤧 و خیلی سخته طوری که باید برم یه کشور خارجی و پزشکان ایران هنوز دست پیدا نکردن
چند وقته از آدمایی که دوستشون دارم فاصله گرفتم تا مهرم از دلشون بیفته ،دقیقا زندگیم شده فصل چهار بچه مهندس 😂حالا میخوای باور کنی یانه
فقط سه تا تفاوت هست من دخترم
و اینکه. اگه بمیرم یا فلج بشم یا حتی برم کما ،مامانم اندازه سر سوزن ناراحت نمیشه و من سنم کمتره
اینم بگم دکترا گفتن که احتمال فلج هست
بچه که بودم چند هفته کما بودم و همیشه درد تو ابعاد مختلف زندگی بود متاسفانه ،اما میخوام اعتراف کنم که واقعا خوب زندگی کردم،عالی زندگی کردم،زبان خوندم برای پزشکی تلاش کردم و دختر خوبی بودم و تا جایی که تونستم دستی رو گرفتم و همیشه احترام بزرگتر رو نگه داشتم و کوچکترین چیزا خوشحالم میکرد و از همه مهمتر با همه خوب رفتار کردم و دل هیچکسی رو نشکستم
من فقط ۱۹سالمه
با کلی آرزو🙂
خدایا یعنی ممکنه زندگیم متوقف بشه و دیگه من نباشم؟؟
من یه یادگاری از خودم گذاشتم ،هیچ وقت فک نمیکردم تو این سن وصیت نامه بنویسم،ولی مامانمو بخشیدم ،کسی که دوسش دارم و رفیق فابمه کاربری مو داره و میاد ادامه ماجرا رو میگه حتما
شاید این آخرین تاپیک من باشه🙂نمیدونم حقیقتا منی که این همه درس خواندم تا رتبه خوبی بیارم چی قراره بشه
مرگ یا زندگی با ارزوهام؟؟
ولی هیچ وقت این زندگی رو جدی نگرفتم و از این بابت خوشحالم و به شما هم میگم جدی نگیرید
راستشو بخواین
درست زندگی کردنم نماد شجاعت و پشت کارم بود 🙂ولی بازم از خدا ممنونم و این آرامشو مدیون نماز خوندم هستم