صبح داشتم میومدم سرکار ی جا رفتم قهوه بخرم یهو ی فامیل خیلی پولدارمون رو با ی دختر خانم هم سن دخترش دیدم نشسته بودن قهوه میخوردن و قربون صدقه ی هم میرفتن
مرده نزدیک هفتاد چهار و پنج سالشه و خانمش هم سالمه فقط مثل این آقا سنش بالا رفته دیگه
این آقا خیلی خیلی پولداره و دو سه سال پیش ما شنیدیم ی جا با خانمش تو جمع دعواش شده و خانمه تو جمع رفته چاقو اورده هی گفته اگه عقدش کنی خودمو میکشم دیگه فک میکردیم خانمه چرت و پرت گفته ک امروز دیدم نه بابا طفلی زنه تو پیری شوهرش فیلش یاد هندستون کرده