2777
2789
عنوان

بالاخره بهش گفتم😭

197 بازدید | 14 پست

بچه ها من وقتی سنم کم بود به اصرار که چه عرض کنم اجبار خانواده ازدواج کردم دوماه بعد عروسی جدا شدم اون موقع ۱۶ ۱۷ سالم بود الان ۲۴ سالمه


یه چند وقتیه حدود ۴ ماه با یه پسری آشنا شدم هم اون منو دوس داره هم من دوسش دارم اما از اول این موضوعو بهش نگفته بودم ترسیدم بگه آره اوکیه ولی بخواد سواستفاده کنه مطمئن نبودم قصدش واقعا جدیه اون موقع فک کردم الکی میگه

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

همشهری خودمه اما کارش جنوبه دیروز بعد یه ماه اومد همو ببینیم بهم گفت قبلا گفتی یه موضوعی رو باید بهت بگم کی میخوای بکی؟( من قبلا بهش گفته بودم که یکی تو زندگیم بوده ولی نمیدونست ازدواج بوده) بهش گفتم بعدا یه موضوعیو باهات باید درمیون بذارم



خلاصه دیروز دیگه بهم گفت بگو الان دلم نمیخواست روزمون خراب شه گفتم بذار بری تهران( به خاطر کارش باید بره) بعد بهت میگم گفت نه بگو ذهنم درگیر شده و فلان


گفتم.موقعی که اونجا بودیم و گفتم خیلی شوکه شد اولش دستاش سرد شده بود میگفت اذیتم می‌کنی الکی میگی؟ بعد که دید شوخی نیس گفت چرا از اول بهم نگفتی منم گفتم اول می‌گفتم یه فکر دیگ راجبم می‌کردی الانم اونقدر دیر نشده کسی جز خودمون رابطمونو نمیدونه گفت فرقش اینه من الان میگم دوست دارم عاشقت شدم و فلان تندتند دست می‌کشید رو صورتش منم خیلی ناراحت بودم صورتمو کردم سمت پنجره بعد چند دقیقه دستشو گذاشت رو دستم اما بهم نگاه نمی‌کرد سرمم انداخته بودم پایین بهم گفت سرتو چرا میندازی پایین بیارش بالا دوس ندارم ناراحت بری خونه ولی بعدش دوباره رفتارش یکم سرد شد دستشو برداشت و شروع کرد سوال پرسیدن که این موضوع واسه کی بوده؟ چرا اتفاق افتاد؟ کجا زندگی کردین؟ چیکاره بود؟ چند سال گذشته؟ خانوادت الان راجب رابطه خودمون میدونن؟ مهریتو ازش گرفتی؟ این سوال آخریه ناراحتم کرد ولی خب شاید حق داره


بعد اونم گفت تا چقدر پایه زندگی کردن با من هستی گفتم یعنی چی گفت شرایطم اینه شغلم اینه کارم سختی های خودشو داره همکارامم دیدم خیلیاش با خانومشون به مشکل خوردن جدا شدن واسه همین میپرسم تا چقدر میتونی سختیارو تحمل کنی بعد گف فک نکن چون این موضوعو گفتی اینارو میگم کلا میخواستم راجب اینا صحبت کنم وگرنه تو به چشمم همون فلانی هستی و ارزشت کم نشده


اومدم خونه هم پیام داد رسیدی؟ گفتم آره بعد ساعت ده دوباره پیام داد توقع داشتم ازت حالمو بپرسی ولی اشکالی نداره من یکم زمان میخوام که فکر کنم الان گیج و داغونم به خاطر معده ام اومدم بیمارستان منم بهش گفتم چقدر زمان گفت چند روز بعدشم بهش گفتم که نمیخواستم چیزیو پنهون کنم فقط ترسیدم اون اول بگم و معذرت خواستم اونم گفت خواهش می‌کنم



بگو. چرا سواستفاده؟ شما ی خانم عاقل و بالغی، اجازه سواستفاده رو نده


بهش گفتم عزیزم.میگم دلیلم این بود همون اول نگفتم چون مطمئن نبودم واقعا قصدش جدی باشه ممکن بود بگه آره ولی واقعا هدفش یه چیز دیگه می‌بود

اون قسمتی ک پرسیده مهریع گرفتی دلیلش این بوده ک مطمئن شه ادمی نباشی بخای مهریه بگیری و جداشی


آره خودمم حس کردم بهش گفتم بخشیدم من همه چی رو بخشیدم که فقط راحت شم بهشم گفتم گفتم انتظار داشتی همون اول بهت بگم تو الان منو میشناسی و اینجوری میگی انگار من واسه این ازدواج کردم یا جدا شدم گفت من به همچین چیزی فکر نکردم ولی باید همه چیو بدونم بپرسم ازت

آره خودمم حس کردم بهش گفتم بخشیدم من همه چی رو بخشیدم که فقط راحت شم بهشم گفتم گفتم انتظار داشتی همو ...

حق بهش بده جواب همه سوالاش رو بدع

بعدشم بگو ک دوستش داری ولی بزار تصمیم بگیره 

اگه بخام خودمو توصیف کنم میگم ✓چال گونه خال لب گیسو کمند ابرو کمان♕

حق بهش بده جواب همه سوالاش رو بدعبعدشم بگو ک دوستش داری ولی بزار تصمیم بگیره


بهش گفتم هر تصمیم بگیره قبول می‌کنم ولی دلم نمیخواد از دستش بدم دوسش دارم


الان فردا بهش زنگ بزنم حالشو بپرسم ببینم رفته یا نه؟ دیشب گف رفته بیمارستان

بهش گفتم هر تصمیم بگیره قبول می‌کنم ولی دلم نمیخواد از دستش بدم دوسش دارمالان فردا بهش زنگ بزنم حالش ...

اره حتما بزن

اگه بخام خودمو توصیف کنم میگم ✓چال گونه خال لب گیسو کمند ابرو کمان♕

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792