2777
2789
عنوان

رل زدن با فامیل

| مشاهده متن کامل بحث + 323 بازدید | 46 پست

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

من راستش نمی دونم ختم میشه آخرش به ازدواج یا نه و مطمئن نیستم از این لحاظ

پس دکش کن بگو راستش اهل دوستی بی هدف و اینا نیستم تمرکزم رو درسمه 

اگه واسه دوستی بخوادت پا پس میکشه اگه واسه ازدواج بخوادت با خانواده میاد جلو 

قبل از (ازدواج) از صحت معیارهای خودتون مطمئن باشید چون بعد از ازدواج در همون حد یا کمتر میتونید توقع داشته باشید نه بیشتر 🚨خیلی خوبه که حال دلت خوبه ولی وقتی استارتر داره درباره یه مشکلی جزجز میکنه نگو و منی که این مشکل رو ندارم چون نه راهنمایی محسوب میشه نه دلداری ،تازه خودتم رو چشم میندازی.😒لطفا وسط تاپیک دیگران تاپیک نزنید😬اگر بر اساس عنوان از موضوع تاپیک خوشتون نمیاد یا مخالفین وارد نشین مگر به قصد خیرخواهی راهنمایی کنید. 😇درخواست دوستی نمی پذیرم🛑 حمل بر بی ادبی نشه توی تاپیک خودتون تک کنید راجع به اون موضوع صحبت کنیم 😅 قدیمی محسوب میشم🥰
۲۱ ولی اینجا کلا همین حدودا نامزد میکنن

به نظرم میتونی بهش بگی بیا پس به مادرامونم بگیم درجریان این آشنایی باشن و اگه دوست داشته باشه قبول میکنه و جفتتون اوکی باشید ایشالا با خانواده میاد جلو 


اگه مطمئنی آخرش ازدواج آره درغیر این صورت خیررررررررر نه تنها الان بلکه آینده ت هم به خطر میوفته خوا ...

چهار نفر میان میگن مگه چیه رل و فلان

همین چیزا انقدر زیاد شده خیانت و طلاق هم زیاد شده

آره خوبه کار شغل داره درس هم میخونه ۲۱ سالشه اینجا کلا رسمه این سن رو مناسب می دونن برا ازدواج من ۱۹ ...

باشه دیگ توکل کن ب خدا 😂🍬

. وقتے ارزش واقعے خودت رو بفهمے، ديگہ بہ ڪسے تخفيف نميدے... ️

شما هم دوست بودید با هم؟

ماقبل ازینکه ازدواج کنیم تویه مهمونی خانوادگی باهم صحبت کردیم وازم شمارموگرفت گفت باهات کاردارم منم فکرمیکردم کاری پیش اومده که پای تلفن گفت نمیشدتومهمونی صحبت کردومن ازخیلی وقته به توفکرمیکنم ودلم میخوادباهات بیشترآشناشم وقصدم خیره اگه نمیگفت قصدش ازدواجه باهاش حرف نمیزدم به مادرم گفتم گفت پسرخوبیه وبیرونم میرفتم به مادرم میگفتم وباخواهرم بیرون میرفتم توهمون چندوقت فهمیدم خانوادش اون چیزی نیستن که نشون میدن خودشم بشدت بچه ننه بودویه سری اخلاقای بدداشت که بازم میگم اصلافکرنمیکردم اینجوری باشن موقعی به خودم اومدم که بهش عادت کردم اونم بخاطرمن توروی خانوادش واستادچون اوناراضی نبودن ولی به محض اینکه عقدکردیم ومنوبدست آورداخلاقش بدترشدبیشتربه خانوادش وابسته شدوبدون اجازه اوناآب نمیخوردخانوادشم چون منونمیخواستن بگیرن شروع کردبه فتنه انداختن پدرومادرمنم روحساب فامیلی هیچی نمیگفتن الانم نمیگن،میگن شماآشتی میکنیدولی آخرمابده میشیم اگرحرفی بزنیم خلاصه پدرم دراومدتایکم ازخانوادش فاصله گرفت خیلی اذیت شدم خیلی..ببخشیدزیادشدخیلی فکرکن گذری فکرنکن،مثلاچندتاازپسرای فامیلمونم منومیخواستن حرف خواستگاری هم شده بودجلوی خانواده هاشون گفتم نه دوتاازهموناهنوزم به من فکرمیکنن ولی راحتم که بهشون جواب مثبت ندادم اونام بااین قضیه کناراومدن وعادی رفتارمیکنن کاش همسرمم مثل اوناردمیکردم مشکل اینجابوداونازیادپیله نکردن ولی همسرم خیلی پیله کرد

ماقبل ازینکه ازدواج کنیم تویه مهمونی خانوادگی باهم صحبت کردیم وازم شمارموگرفت گفت باهات کاردارم منم ...

دقیقا منم خیلی می ترسم به خدا میگم یهو وسط راه منو بذاره تو عمل انجام شده یا بره بگه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792