یه بار داشتیم با ماشین میرفتیم..تو کوچمون همسایه رو دیدم که دوست شوهرم گفتم عه دوستت میخاست سلام بده بهت..
برگشت منو اونقدر تو ماشین زد که تو چرا نگاه کردی به دوستم...
کلا ناخنم شکست دستم کبود شد..از شدت گریه استفراغ کردم...سرم درد میکرد از بس به سرم زده بود..
و یه دعوای بدی هم دیروز شد اونم سر مادرش..
من با مادرش چون اونقدر اذیتم کرده قط رابطم..
بچمو برده بود..بچم بهش گفته بود برام سیب زمینی سرخ کن..اونم گفته بود اون دختره سگ پیر مگه برات غذا نمیده..
اینو بچم بهم گفت..
منم گفتم چرا مادرت اینجوری گفته هی گفتم گفتم پاشد منو زد