2777
2789

خب از شرایط زندگیم بخوام بگم به طور خلااصه

اینکه پدر و مادر من جدا شدن از هم

و پدرم ازدواج مجدد کرده و زندگی خودشو داره دیگه


و اینکه ما قبلا شهرستان بودیم و نسبت به الانمون شرایط بهتری داشتیم.


از یجا به بعد به دلایلی دیگه نتونستیم شرایط زندگی تو شهرستان رو نداشتیم و اومدیم تو یه روستای کاملا بی امکانات


جوریکه بارها هم تاپیک زدم و گفتم از شرایط بد و سخت روستامون ، در این حد که بخوام یک ساعت در روز برم بیرون هیییچ جایی رو سراغ ندارم و نیست اصلا که بخوام برم


از این بابت روستا نشین بودنم و بی تفاوتی پدرم بهم عمیقا ناراحتم

بابام اینطوریه که اصلا نه مهر و محبتی داره بهم و نه حتی سراغی ازم میگیره کاملاا بی تفاوت و بی خیال‌‌



اینجا تو روستایی که هستیم

یکی از عمه هام هم اینجاست و چندباری پیش اومده بود که باهام برخورد کنه و میونه خوبی نداریم اصلا‌

در این حد که من چند وقت پیش ، گله کردم از پدرم و شدیدا ناراحتیم رو نشون دادم 


همین عمه خانم بعدش اومد سراغ من و جواب سلام من رو با هل دادن داد!!!! و با تشر و دعوا بهم گفت که دست از سر بابام بردارم و بزارم زندگیشو بکنه 

از من و مادرم خیری ندیده و کلی حرف و توهین




خب ماجرای اصلی اینه که من سر یک اتفاقی پا و دستم آسیب دیده و از اونجا که روستام و محیط کوچیکه تقریبا همه خبر دار شدن.



خب من امروز عمیقا ناراحت بودم بابت تمام مسائل زندگیم و از همه مهم تر مامان بزرگم ، چون من ازش نگهداری میکنم سنش بالاس و یکم ناتوان شدن و حالا من با این شرایطم نمیتونم کاری براش انجام بدم

و خلاصه حالم اصلا خوب نبود 


و اصلا امادگی دیدن عمه ام رو نداشتم و حتی اصلااا دلم نمیخواد ببینمش


مث اینکه شنیده بود و مثلا اومده بود عیادت من!!!


سعی کردم احترامشو حفظ کنم از جام نتونستم بلند شم

 ولی احوال پرسی کردم باهاش که همون اول صورتشو کج کرد و زیر لبی گفت دل خوشی ندارم ازتون مجبوری اومدم...


متن تاپیکم خیلی داره طولانی میشه

خلاصه بگم که رفتارای واقعا توهین امیز و بدی نشون داد 


و بارها و بارها داشتم میشنیدم که میگفت مجبورااا و از سراجبار اومده که فقط مردم ببینن من اومدم عیادت تو!!



تحملم به سر اومد و واقعااا دیگه نمیتونستم سکوت کنم و کاملا بی اراده و بلند گفتم خب نمیومدی و این حرف رو انقدد تکرار کردم که میون جیغ و گریه هام گم شد 

آخراش دیگه از ته دل و بلند جیغ میکشیدم.


جوریکه حتی خودش هم اومد به سمتم که مثلا خیر سرش ارومم کنه!!!


نمیدونم چقد طول کشید ولی هیچ جوره آروم نمیشدم


داداشم که اومد منو تو اون حال دید ماتش برد و فقط ازش خواست که بره و دیگه هم سراغمون نیاد


چندد ساعت طول کشید که من بتونم به خودم بیام 


الان که اومدم سراغ گوشیم میبینم کلی تماس داشتم از بابام و چنتا پیام که ازم خواسته جواب بدم!!!!


خیلی خیلی دلم پره خانوما

اینکه بابامم بخواد طرف عمم رو بگیره یا سرزنشم کنه اصلا نمیدونم چی میخواد بگه و حرفش چیه ولی اصلا نمیخوام بشنوم حرفاشو



یکی بهم بگه من چیکار کنم؟ شما جای من بودین چیکار میکردین؟؟؟ واااقعا چیکار میکردین😭😭😭😭


🌝تو لایق بخشش نبودی، اما من لایق آرامش بودم، پس بخشیدم.تو لایق احترام و ادب نبودی، من نخواستم شخصیت خودمو زیر سوال ببرم، پس در جواب بی احترامی، درست برخورد کردم. تو لایق کمک من نبودی، من لایق انسان بودن بودم، پس هرکاری از دستم برومد برات انجام دادم. تو لایق توجه من نبودی، من لایق روح آزاد و قلب سبک بودم، پس ابرازش کردم.تو لایق بودن توی زندگی من و خاطراتم نبودی، من لایق داشتن تجربه های سخت، درس گرفتن و قوی شدن بودم پس خدا تورو سر راهم گذاشت .🌱

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

باباخلاصش کن کی حال دارع بخونع😂

حال نداری بخونی لطفا از تاپیک من برو بیرون 


🌝تو لایق بخشش نبودی، اما من لایق آرامش بودم، پس بخشیدم.تو لایق احترام و ادب نبودی، من نخواستم شخصیت خودمو زیر سوال ببرم، پس در جواب بی احترامی، درست برخورد کردم. تو لایق کمک من نبودی، من لایق انسان بودن بودم، پس هرکاری از دستم برومد برات انجام دادم. تو لایق توجه من نبودی، من لایق روح آزاد و قلب سبک بودم، پس ابرازش کردم.تو لایق بودن توی زندگی من و خاطراتم نبودی، من لایق داشتن تجربه های سخت، درس گرفتن و قوی شدن بودم پس خدا تورو سر راهم گذاشت .🌱

من جای شما بودم بابام رو از زندگیم حذف میکردم 

هرکسی هم که قصد داره بهم زخم زبون بزنه رو نادیده میگیرم 

حالم از دلار بهم میخوره، از ریال بیشتر...گور پدر این زندگی، گور پدر هرکی که به ما ظلم کرد...تاوان بدهند یا ندهند چه فرقی به حال ما میکند؟؟؟ما خواهیم مُرد و همه آرزوهایمان را به گور خواهیم برد...اما خدایا یادت باشد ما تو را ندیدیم اما پرستیدیم، تو ما را دیدی اما انگار شتر دیدی ندیدی...ما را در این زندگی نکبت بار میان این لاشخورها و کفتارها و کرکس ها تنها رها کردی...ما فقط یکبار فرصت زندگی داشتیم که نشد، جبران نمی شود، تمام شد...یارب حساب نیست نگو بندگی نکرد، این بنده زنده بود ولی زندگی نکرد... (مجید کریمیان)

چقدرررر طولانیه

خلاصشو میگفتی خب

صبر کن بخونم میگم 

لطفا به نیت حاجتم صلوات یا حمد میفرستید.ممنونم زیبا ها♥️زني را مي شناسم من، که شوق بال و پر دارد، ولي از بس که پر شور است، دو صد بيم از سفر دارد... زني را مي شناسم من، که در يک گوشه ي خانه، ميان شستن و پختن، درون آشپزخانه... سرود عشق مي خواند، نگاهش ساده و تنهاست، صدايش خسته و محزون، اميدش در ته فرداست...زني را مي شناسم من،که مي گويد پشيمان است، چرا دل را به او بسته، کجا او لايق آنست... زني هم زير لب گويد، گريزانم از اين خانه، ولي از خود چنين پرسد،چه کس موهاي طفلم را، پس از من مي زند شانه؟.. زني با تار تنهايي، لباس تور مي بافد، زني در کنج تاريکي، نماز نور مي خواند...زني را مي شناسم من،که مي ميرد ز يک تحقير،ولي آواز مي خواند،که اين است بازي تقدير... زني با فقر مي سازد، زني با اشک مي خوابد، زني با حسرت و حيرت،گناهش را نمي داند... زني واريس پايش را، زني درد نهانش را، ز مردم مي کند مخفي، که يک باره نگويندش، چه بد بختي چه بد بختي... زني را مي شناسم من، که شعرش، بوي غم دارد، ولي مي خندد و گويد، که دنيا پيچ و خم دارد..زني مي ترسد از رفتن که او شمعي ست در خانه، اگر بيرون رود از در، چه تاريک است اين خانه...زني را مي شناسم من،که رنگ دامنش زرد است،شب و روزش شده گريه،که او نازاي پردرد است...زني را مي شناسم من،که ناي رفتنش رفته،قدم هايش همه خسته،دلش در زير پاهايش،زند فرياد که بسه... زني در کار چون مرد است، به دستش تاول درد است، ز بس که رنج و غم دارد، فراموشش شده ديگر، جنيني در شکم دارد...شخصا از خداوند مهربان مسئلت دارم آقایون عضو نی نی سایت رو عاقل و از اینجا بیرون کنه😒 

من جای شما بودم بابام رو از زندگیم حذف میکردم هرکسی هم که قصد داره بهم زخم زبون بزنه رو نادیده میگیر ...

خب من همینجوریشم بابام از زندگیم حذف شده اس

حتی اون منو حذف کرده


🌝تو لایق بخشش نبودی، اما من لایق آرامش بودم، پس بخشیدم.تو لایق احترام و ادب نبودی، من نخواستم شخصیت خودمو زیر سوال ببرم، پس در جواب بی احترامی، درست برخورد کردم. تو لایق کمک من نبودی، من لایق انسان بودن بودم، پس هرکاری از دستم برومد برات انجام دادم. تو لایق توجه من نبودی، من لایق روح آزاد و قلب سبک بودم، پس ابرازش کردم.تو لایق بودن توی زندگی من و خاطراتم نبودی، من لایق داشتن تجربه های سخت، درس گرفتن و قوی شدن بودم پس خدا تورو سر راهم گذاشت .🌱

جوابشونو نده.

تمام

وقتی میان راهشون نده دلیلی نداره پدری که خیری ازش نمیرسه بخواد خواهرش تو زندگیت باشه

خدایا بخاطر همه چیزایی که دادی،ندادی،دادی پس گرفتی،ندادی بعدا میخوای بدی، خلاصه برای همه چی شکر

جواب باباتو بده و از همه سختی هات بگو. هر حرفی بزنه،حداقل دلت آروم میشه ،شاید دلش رحم اومد و بهتون رسیدگی کرد

حجاب یعنی زنده باد عشق ❤️(( از خانه قدم به دنیای بیرون بگذارید در حالی که زنانگی تان پشت در جامانده است، تا انسانی در جمع حضور یافته باشد و اندیشه و گفتار و رفتار او مورد توجه و احترام قرار بگیرد نه جلوه‌های زیبای جسم و زنانگی‌ اش.(امام موسی صدر)))
چقدرررر طولانیهخلاصشو میگفتی خبصبر کن بخونم میگم

خیلی حرف دارم حالام سعی کردم خیلی خلاصه بگم

نشد دیگه

جریانات زندگیم زیاده

🌝تو لایق بخشش نبودی، اما من لایق آرامش بودم، پس بخشیدم.تو لایق احترام و ادب نبودی، من نخواستم شخصیت خودمو زیر سوال ببرم، پس در جواب بی احترامی، درست برخورد کردم. تو لایق کمک من نبودی، من لایق انسان بودن بودم، پس هرکاری از دستم برومد برات انجام دادم. تو لایق توجه من نبودی، من لایق روح آزاد و قلب سبک بودم، پس ابرازش کردم.تو لایق بودن توی زندگی من و خاطراتم نبودی، من لایق داشتن تجربه های سخت، درس گرفتن و قوی شدن بودم پس خدا تورو سر راهم گذاشت .🌱

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792