چهارشنبه شب بود من و همسرم و پسرم در حال دور زدن بودیم که یهو شوهرم گفت میریم گیلان
ساعت دوازده شب پیشنهاد داد
ساعت چهار صبح راه افتادیم
یه سفر کوتاه دو روزه
ولیییییی خیلی خوش گذشت بهمون
بیاین یه چندتا عکس بزام
رفتیم قلعه رودخان و بام سبز لاهیجان
هیچ چیزی تو زندگی به اندازه ی این که زن و شوهر پایه هم باشن و دوست و رفیق باشن قشنگ نیست❤️
عشقتون ماندگار
برا ماهم پیش اومده
دقیقا.چند روز پیش هم شوهر من بعد صبحانه گفت بریم سرعین .زود وسایل جمع کردیم رفتیم حدود سه ساعت راهمونه
خوش باشین عزیزم
ماهم پارسال رفتیم گیلان و قلعه رودخان پدرمون در اومد با اون همه پله اش😂😂
امسال رفتیم سمت مازندران✨️
عکس گذاشتی لایک کن
ماهم از این یهویی رفتن ها داشتیم.
یک سری تولد همسرم بود و شب اومد خونه گفت فردا مرخصی گرفتم، بریم شمال. نمک ابرود رفتیم و تله کابین سوار شدیم.
تا شب برگشتیم. 😁😂
اونقدر اون بار بهم چسبید که هنوز مزه اش زیر زبونمه. 🥰🥰
تازه عقد کرده بودیم گفت خانوم موقعیت پیش میاد، باید استفاده کنیم.
من نمیدونم موقعیت مجدد پیش بیاد یا نه؟
بارها به حرفش عمل کردم و دیدم ضرر نکردیم. خیلیم چسبیده.
شده مخالفت کردم و بعدا جور نشده.
نه پیش نیومده چون همه چیمون طبق برنامه س برای مغازه همسرمم باید از قبل یکیو هماهنگ‌کنیم بمونه کلن همسرم خیلی اهل نظمه
واسه ما هم یهویی پیش اومده بدون اینکه برنامه ریزی کنیم ۱۰ ۱۱ شب پیشنهاد دادن صبش راه افتادیم این یهویی ها خیلی خوش میگذره
