موتور پدرم دستمون امانت بود امروز رفتیم تو پیلوت دیدیم نیست دزد برده خیلی شرمندش شدم خوابم نمیبره از استرس شدید اسهال و استفراغم قطع نمیشه کاشکی ماشین میزد بهم لهم میکرد اینطور نمیشد
انشالله بهش قول دادم نشد هرچی دارم میفروشم عینشو براش میخرم چه کنم که براش ارزش معنوی داشت موقع بچگیام با چه بدبختی پول جور کرد خرید ای کاش قبول نمیکردم امانتش رو