خدایاااا دلم داره میترکه خواهرم جلوی چشمم مثل شمع داره آب میشه باهاشون بحث کرده طبقه بالاشون زندگی میکنه
بعد مادرشوهرش اومده همش بهش طعنه زده من مادرم جوون بود عاشق پسر خالش بود که نشد بعد با بابام ازدواج کرد اینو اومده گفته که مادرت خراب بود 😭
بعدم منم یبار نامزدی ناموفق داشتم جدا شدم ولی الان مجدد عقد کردم با یه فرد دیگه منم به روش آورده گفته دخترتون عیب داشت که ازش جدا شد شماها ذاتن خرابین
عمه کوچیکم هم چن سال با شوهرش دوس بود خیلی ماجراها پیش اومده بود اونم به روش آورده که آره اونم اینجوری بود ذات شماها خرابه
بعد آبجیم هم گفته شماها ذات تون خوبه دختر شما هم با شوهرش دوست بودن قبل ازدواج گفته خودتم تو جوونی میخواستی فرار کنی هرچی از دهنش در اومده گفته
بعدم شوهر آبجیم اومده بهش گفته خانوادت این کارا رو کردن حداقل گردن بگیر ابجیمم گفته اول شماها گردن بگیرین
عمه ام اگه دوس بوده خب ازدواج کرده گوه خوریش به شماها نیومده عوضیا مامانمم ۴۰ سال گذشته ازش بعدم خواستگاریش رفتن بابابزرگم قبول نکرده
منم که جدا شدم اگه طلاق عیب بود که حروم میشد مثل خیلی چیزای دیگه
دلم میخوادددد به اون بیشرفا زنگ بزنم هرچی از دهنم در اومد بگم مامانم میگه آروم باشین رسوایی بیشتر نشه
خدا لعنتتتون کنه