هرجا رفتین گردش و تفریح تاکید میکنم هرجا اگر حصیر به حصیر هم نشستین به آدمای اطرافتون اطمینان نکنید
ما رفتیم سمت شمال مسافرت اونجا یه مکان گردشگری شلوغ بود ی خانواده ۳نفره اومدن ور دل ما نشستن بعد شوهره رفت تا شهر غذا بخره زن و بچشو گذاشت ،دیدم تنهاست گفتم بیا لب حصیر ما باهم حرف بزنیم،زنه شروع کرد با من حرف زدن کم کم خودشو نزدیک کرد ،شوهرم هم داشت قلیون میکشید اومده میگه قلیونتون خوبه بده منم بکشم ،قشنگ نشست کنار شوهرم ،دستاش و پاهاش همش خالکوبی ،اینقد فک زد و پر حرفی کرد و پز داد، میخواست جای گردشگری اطراف نشونمون بده گوشیش گرفته بود جلو منو شوهرم عکسای لباس باز خودش رو رد شد بعد گفت تو این پوشه نیست، پررو بود میگفت همه میگن خیلی ب شوهرت میای ،هیکل پری داشت ،باسن و سینه بزرگ ،لبای ژل زده ،موهاشم آزاد گذاشته بود ،هی جلو شوهرم غمزه میومد ،اصلا ی خرابی بود میگفت پام واریس گرفته همش بخاطر لباس شنای تنگه آخه نکه غریق نجاتم لباس چسبونه بخاطر همون،میخواست بره یچیزی رو حصیرشون بیاره قشنگ خم شد با باسن بزرگش جلو شوهرم الکی گشت ،اینقدر تعریف شوهرشو داد وکیله و وضعش خوبه حالمون باهم خوشه دوسش دارم بیرونش کردم به شوهرم گفتم چادر بزن برای بچه پشه هست،حالا وقتی شوهرش و دید داره میاد ی نگاه چپم به شوهرم نکرد ،مثل زن حسابی شالش هم انداخت سرش نشست به غذا خوردن
چقدر دلم ب حال شوهرش سوخت و همچنین خودم و زن هایی که بعد من قرار بود از این کثافت خانوم حرص بخورن
میگم شاید کلا شهرشون این مدلی راحتن ،برای ما قفل بود بخدا اهوازی بودن ،البته این که کرم داشت ،ولی خیلی زود صمیمی و گرم گرفت ،خاک بسر داداش داداش از دهنش نمیافتاد جلو من ولی کرمشم میریخت