نمیتونم همسرم پشت سر هم گیر میده که بیا خونمون اونم بدون دعوت
میگه تو هم دختر مامانمی پس روزا بدون من برو پیش مامانم
میگه مامانش میگه چرا عروسمو نمیاری ببینم؟ عروسم الان دیگه باید وسایل آشپزخونه رو بدونه چیا کجا هستن
وقتی هم میرم خونشون گیر میده که چرا کم حرف میزنی باهاشون زیاد حرف بزن
حقیقتا نمیفهمه و درک نداره
ببین تو ظاهر خوب و مهربون باش در باطن اصلااااااا بهشون اعتماد نکن
جلو شوهرت باهاشون حرف بزن اما نه راجب خودت توپو بنداز زمین اون
مثلا بگو عه مامان جان فلان چیزو چجوری درست کردین خوب شده بود
یا نمیدونم اون روز رفتین خونه مامانبزرگ حالشون چحوری بود
وقتی همسرت نیس تا میتونی ازشون دورشو کتاب ببر بخون یا نمیدونم هر چی ک مشغول باشی
یا مثلا موقع ناهار خیار گوجه بردار دوساعت لفتش بده سالاد درست کن
تو خونه خودتونم بیکار نباش ک شوهرت بخواد دم به دقیقه بگه بریم خونه مامانم
کلاس ثبت نام کن باشگاه برو خلاصه وقتت رو پرکن ک بهانه داشته باشی نری
شوهرت متاسفانه خیلیییییی نابالع
تو هر تصمیمی اول اسم مامانشو میاره
رازهای زندگی یا حتی مسائل جزییتونم به مامانش میگه
با مامانش میشینه راجب بقیه فامیل غیبت میکنه
مدام ازت درخواست داره به مامانش احترام بزاری
هرجا میخواین برین به اون گزارش میده یا دعوتش میکنه اونم بیاد
کاری رو بدون مشورت بااونا انجام نمیده
خ تحت تاثیر حرفای اوناس
عزیزم من نمیتونم بهت بگم چکار بکنی این تصمیم بزرگیه باید با متخصص این زمینه مشورت کنی
فقط تجربه بهت بگم زندگی با بچه ننه وحشتناک انگار یه هوو داری ک تا ابد باهاته و همیشه همه جا هست و کوچک ترین بحث باهاش مساوی با خشم شوهرت و بدرفتاریش و محال عوض بشن هیچ وقت تغییر نمیکنن
بنظرم از الان هرچی پول داری فقط بده مشاور
تو ۱۰ سال پیش منی اصلا تو بحثشون شرکت نکن بهشون توجه نکن اگر دارن حرفهای بو دار میزنن از جمعشون به بهانه تلفن، توالت و .... خارج شو.
به همسرت هم فعلا چیزی نگو اگر هم خواستی بگی با دعوا نه حالت مظلومانه بگیر.
در مورد اصرار همسرت به اینکه بهشون سر بزنی همسر من هم همینطور بود فکر می کرد اینطوری روابط بهتر میشه. تنها راهی که داری اینه که خودتو حسابی مشغول کتی با ادامه تحصیل و کلاس های مختلف و باشگاه و... طوری که همش درگیر باشی و کمتر فرصت داشته باشی بهشون سر بزنی و فقط بعضی شب ها وقتت خالی باشه.
در نهایت این که خانواده شوهرت رو برای خودت خیلی بزرگ نکن بی خیال حرفهاشون باش. مثل در و همسایه و فامیل ممکنه حرفی بزنند که شما باهاش موافق نباشی اصلا به خودت نگیر.
مثلا چند شب پیش رفتیم خرید از محل کارش بهش کوپن خرید خوراکی و مواد غذایی داده بودن . ۱۱تومن برا خونشون گوشت و برنج خرید .ب را من حتی تعارف نکرد چیزی لازم نداری؟ برنجا و گوشتارو جفت جفت برداشت من فکر میکردم شاید میخواد نصفشو بده به من بگه ببر غذا درست کن بخور ولی اصلاا ولی خب بعدش منو برد پیتزا
ولی دیشب که رفتم خونشون رفت برام خوراکی بخره پفک و چیپس و پاستیل
دیدم از هرکدوم سه تا خریده برا من مامانش و خواهرش!(سه تامون پیش هم بودیم برا هرسه تامون خرید)
دیروز صب همسرم بهم زنگ زد گفت شب خونه ی ما شام مهمونی. ظهر زنگ زد گف مامانم خیلی کار داره(گوشتایی که همسرم خریده بود رو اوکی میکرد) مامان گفت شنبه بیا
منم تو دلم گفتم خب منکه میگم بدون دعوت نمیام هی شما خودتون اصرار دارین بدون دعوت بیا بعدش خودتون قرار رو کنسل میکنین. بعد شب باز اصرار کرد بیا خونمون منم رفتم موقع شام یه سفره انداختیم مامانش گفت من نمیخورم همسرمم فت یذره میخورم باباشم گفت منم یذره میخورم ابجیشم گفت منم نمیخورم هیچکدومشون سر سفره ننشستن
ابجیش رفت غذا بکشه گفتم منم نمیخوام دیر خوردم ناهار(خب وقتی هیچکدومشون نمیخورن یعنی تو هم نخور دبگه)
خب من چجوری میتونم حالی همسرم کنم که بفهمه نمیخوام بدون دعوت برم خونشون؟
کسی مامانیه که ندام چشمش به گوش مادرش باشه در همه تصمیم ها مادرشو دخالت بده. برای هر کاری از مادرش اجازه و مشورت بگیره. تصمیم زندگیشو مادرش بگیره.
به نظرم همسر شما که مادرش حتی برای ازدواجش رصایت نداشت و برخلاف نیل مادرش رفتار کرد مامانی نیست. فقط میخواد روابط بهتر بشه و به بقیه ثابت کنه انتخاب درستی کرده
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
21 ثانیه پیش
21 ثانیه پیش
22 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
