منو شوهرم بعد چند ماه دوستی باهم ازدواج کردیم و عاشق هم بودیم شوهرم تو گذشته اش تو ۱۹؛۲۰سالگی با دختر خاله اش دوست بوده و انگار بهش خیانت کرده و اینم باهاش تموم کرده حالا این دختر خاله هه خیلی تو زندگیم کرم میریزه پارسال تو ختم مادر بزرگ شوهرم اومده بود ب برادر شوهرم گفته بود ک نوز من میخامسو چرا با این ازدواج کردو من الان باید جای این باشمو از این حرفا اونم ب ما گفت توراه خونه بودیم بعد پدر شوهرم نذاشت برم حال دختره رو بگیرم و تا اینکه دیشب پسر خاله ی شوهرم گفت ک مثل اینکه مریم گفته میخوام برم برای شوهرم دعا بگیره حالا شوهرم میگه فک کنم اینکارو کرده چون من تو فامیل تو زن دوستی معروف بودم ولی الان همش با من درگیره رفتارش خیلی یهویی عوض میشه یهویی انقدر سرد میشه ک انگار ازم متنفره یهو انقدر مهربون میشه همش از سرو کولم میره بالا نمیدونم الان چیکار کنم توروخدا راهنماییم کنید