من گفتم شماها برید من با این بی اختیاری کجا می تونم بیام...
اما مامان و بابام اصرااار کردن که بیاااا...
من به ادب و آروم بودن معروفم...
ولی دیروز چندین و چندبار جلوی جمع از من گاز خارج شد...
من نهار و شامم نخوردم حتی...فقط گریه کردمم....
می دونم که همین موضوع پخش می شه توی فامیل...
هرچی چله برداشتم هیچ فایده ای نداشت...
دیگه بریدم