2777
2789

بچه ها من پارسال تو یه اداره ای برای شش ماه کار کردم و اونجا یه پسری از من خوشش اومده بود.توی اون اداره خانما همش دنبال جلب توجه بودن مثلا مانتوهای اداری تنگ و خنده هاشون پیش آقایون و...

(نمیگم دختر به خودش نرسه اتفاقا عاشق اینم دختر به خودش برسه ولی نه طوری که کنارخانما وایسه فک کنه ازشون برتری داره و با آقایون بخنده)

خلاصه اداره جوری بود که هرروز صبح کنار در می ایستادیم تا سرویس بیاد و سوار شیم هر کی اداره محل کارش بره.روزای اول دیدم فقط خودمم که مژه و ناخن نذاشتم و پاشنه بلند نپوشیدم و با آقایون حرف نمیزدم و حتی دیر که میرفتم میدیدم اوووو اینا از نیم ساعت قبل وایسادن تا سرویسشون بیاد اونم کنار آقایون. توی این اوضاع آقایون و خانما که منو میدیدن به یه همکار آقا گفتن چرا این دخترو نمیگیری خلاصه این پسر هم دست همکارا سپرد تا نظرمو بدونن.اوایل که میدیدمش خودشم تیپ میزد و تر تمیز و اتوکشیده میومد و خانما همش بش میگفتن کی دیگه ازدواج میکنی و فلان. زمان گذشت و گذشت تا باهم حرف زدیم همیشه تو فکرم این سوال بود که وقتی اینهمه دختر دور و برش ریخته که اینجوری دلبری میکنن ومژه و ناخن و رنگ مو دارن چرا باید منو انتخاب کنه منی که تنها تغییرم چندین سال پیش فقط رنگ کردن ابروهام بود که اونم جلو آینه گریه کردم خوشکلیو دوس دارم ولی از چیزای غیرطبیعی متنفرم و حتی میترسم برم جایی و صورتم یک درجه تغییر کنه و ناراحت شم تنها تغییرم اصلاح صورتمه. اون گفت من قلبم با تو اروم گرفت بقیشو میذارم

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

توی اون مدتی که اونجا کار میکردم بشدت از دیدن پرسنل اونجا بدم میومد. البته نه همشون.

ادم حسودی هم نیستم ولی کفش پاشنه بلندو موی اونجوری و لباس تنگ و وقتی کنار هم میشینن انگار حس برتری تو خوشکل بودن دارن نسبت به همدیگه و یه جور رقابت دارن انگار

مثلا من رشتم از اونا بهتر بود ولی اینکارا رو نمیکردم

خلاصه بعد مدتی فهمیدم رییس اون اداره یه آقایی هست که تعریفشو شنیدم که آدم متشخصیه

و واقعا دیدم آدم سنگینیه و متاهله و این خانوما بااینکه شوهر دارن بااین عشوه دورش میچرخن

شنیدم که همسر این آقا بازم قبلا همینجا کار میکرده و هی میرفته دفتر رییس و دلشو بااین عشوه ها برده و ازدواج کردن و بچه دارم شدن.

من یه دختر خیلی خیلی ساده م که یه میکاپ ملایم دارم و چادر سر میکنم البته موهام در میاد نه حجابی که خودمو خفه کنم.

یه روز ذهنم رسید چرا الان که جوونم به خودم نرسم؟ مثلا چادرو بندازم. روزی که چادرو انداختم همه خانما چپ نگاه میکردن و غیبتمو میکردن.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز