منو دختر خالم همسن هستیم
چند روز دیگه عروسی دختر دختر عموی مامانامونه اونو دعوت کردن ولی منو نه آخه حداقل برای احترام هم که شده همه رو تو خونواده دعوت کردن جز من. من خودم هم اگر میگفتن با بچهی کوچیک نمیرفتم که ولی حداقل باید دعوت میکردن خلاصه همه جذب دختر خالمن امروز زنگ زده به مادرم گفته خاله شما نرید عروسی من خونه تکونی دارم برید اتاقارو مرتب کنید نرید شما نیان مامانم هن گفته باشه میگم چرا گفتی مامان آخه خیلی هم دلش میخواست بره اومده میگه دختر خالت گفته نمیشه توهم بیا بریم یکم خونش تمیز کنیم طفلی
امشبم تولدش همه رو جمع کرده تو باغ منم آماده شدم برم میخواستیم بریم زنگ زده گفته یاسمن شما نیاین من فقط خاله رو دعوت کردم شما رو دعوت نکردم خیلی دلم شکسته اومدم آرایشم پاک کردم گریه کردم نشسته ام اگر به کسی هم چیزی بگم میگن حسودیم میشه واقعا چرا همه جذبش میشن