این حرفا رو با همه ی وجودم نوشتم باچشمای پراشکم با بغضم با سردی ک تو قلبم نشسته با لرزش دستام با روح خسته ام تویی ک داری میخونیش شاید حرفات تونست التیامی باشه برا زخمام برا دردایی ک کشیدم برا روزایی ک گذروندم شاید امید دوباره ای بود برا این ادم خسته ک کم اورده ....
دختری بودم ک خیلی ب خودم میرسیدم حرفای بقیه برام مهم نبود چی میگن انقد برا خودم وقت میزاشتم ک همه میگفتن خوشبحالت ولی الان چی ... دختری بودم ک سرگرم زندگی خودم بودم سرم تو لاک خودم بود کاری ب کار بقیه نداشتم ولی ... اولویتم حال خوبم بود ولی حالا چی خودمو گم کردم تو زمان بین ادما بین این هیاهوی....
هیچی ترسناک تر از ادما نیس ب ی جایی میرسی میفهمی ک برفیق هیچ حتی خونوادهتم ولت میکنن تو حال بدیات هیچکی نمیمونه برات جز خودت ...
فقط یکیو دارم ک از جونشم گذشته برام ولی میترسم میترسم الان ولم کنه پشتمو خالی کنه تنها بمونم دیگ دارم کم میارم خدایا کجایی وا بده دیک بزار یکم نفس بکشم خندهام یادم رفته دلم برا خودم تنگ شده خودمو میخام میخام بشم همون دختر قدیم
بدترین جایی زندگی دلتنگ شدن برا خودته حالا من همون جام چیزی ازم نمونده اما بازم دارم تلاش میکنم دارم خفه میشم از فشار روحی دارم جون میدم کاش تموم بشه این روزا ای کاشش.....
من دلم برای خودم تنگ شده :)❤️🩹🙃