عموی عوضیم وقتی مامان بزرگم زنده بوده برده براش وصیت نوشته که خونه برای همه پسرام هست به جز پسر سومی یعنی بابای من
وقتی مامان بزرگم فوت شد اومد وصیت نامه رو گذاشت گفت این هست و بابام باهاشون دعواش شد گفت من میدونم کار شماهاس و کلی دعوا کردن
حالا همشون انداختن پشت هم و باهم میرن مهمونی و دورهمی و عروسی زنعموهامم همینجور همه باهم میرن اینور اونور انگار نه انگار ماهم هستیم از این غصه ام شده خیلی🥲🥲