قضیه از این قراره که روز جمعه مهمون داشتم
از یه شهر دیگه اومده بودن
و من خیلی باهاشون رودروایسی دارم و اینا یکدفعه ای بدون اینکه بگن اومدن
خلاصه اومدن بعد یکساعت بچش رفت دستشویی و اومد
منم بعد چند دقیقه دیگش رفتم دستشویی
بچش یازده سالشه چشمتون روز بعد نبینه
دیدم پی پی کرده و آب نریخته بود نشسته بود بره پایین همینجوری مونده بود
دستشو به شیر آب مالیده بود به دستمال کاغذی و همه
خیلی خیلی بدم اومد
از وقتی این صحنه رو دیدم با خودم میگم چطور یه عده فقط میگن بچه بیاریم چرا به فکر تربیتش نیستن
بعد جالبیش اینجاس دستمال کاغذی برداشته بود
که نمیدونمچی رو پاک یا خشک کنه
اون دستمال بی صاحاب رو ننداخته بود سطل اشغال
انداخته بود وسط همون جایی که دست میشورن بیشعور
هر سری یادم میفته حالم بد میشه
با خودم میگم چرا اون بچه وقتی دیده اوضاع خیته نیومده مامانشو صدا بزنه
یا مامانش که میدونه بچش این مدلیه
باهاش پاشه بره دستشویی
خونه مردم رو به کثافت نکشه
خیلی ناراحت شدم ولی هیچی نتونستم بگم
بااون وضعیتم مجبور شدم چند ساعت تو دستشویی بمونم و تمیز کنم چون یه مهمون دیگم داشتم که خودم دعوتش کرده بودم و نزدیک خونمون بود