چرا تابو شکنی انقدر سخته؟
چرا تاثیر اطرافیانت رو زندگیت حتی ناخواسته انقدر زیاده؟
چرا تو میشی آیینه ای از اطرافیانی که حتی خودت انتخابشون نکردی؟
و هزار تا چرای دیگه سوال منه...
من تو یه خانواده ای بزرگ شدم که مادرم خانه داره و پدرم شغل ازاد داره.خیلیییی بهشون افتخار میکنم خیلیم دوستشون دارم نیاین بگین تو قدردان نیستی و فلان و بیسار . ولی حرف من اینه که من از وقتی به دنیا اومدم پدرم نگهبان یه مجتمع بودن و ما باهم اونجا تا 12 سالگیم زندگی میکردیم.بعدها پدرم مغازه زد و وضعمون بهتر شد اما من الان اعتماد به نفسم خیلییییی پایینه و اینو مسبب همون زندگی نگهبانی میدونم. یا اینکه تو فامیلامون نه از طرف پدری نه مادری هیچچچ دختری نتونسته کنکورشو با موفقیت بده و از طریق کنکور به یه شغلی برسه.اگه من سال دیگه قبول شم میشم اولینشون.. و متاسفانه همش ذهنم پره از اینکه اگه توهم مث اونا بشی چی؟؟؟واقعا نیاز دارم تجربه هاتونو بهم بگین.بگین از اینکه دیدین یا خودتون تونستین از این گودال و منجلاب ذهنی خارج شین و تابو شکنی کنین :)))