من ۸ سال زندگی کردم نه قهر نه دعوا نه مشاجره و نه دخالت دیگران بینمون نبود... از هیچ لحاظ هیچ اخالافی نداشتیم نه خیانت بینمون بود نه بی وفایی... بنظرم علت اصلی طلاق توافقی بخاطر دوران محدود نامزدیمون بود... تو همین پست نوشتم به اشتباه فکر میکردم فقط نجابت و اصالت پارتنرم مهمه دریغ از اینکه زاویه دید و اهداف و حتی نگرشمون نسبت به زندگی نقطه مقابل هم بود... علت اصلی اینکه تقریبا از سال سوم به بعد با هم فقط روتین زندگی رو ادامه دادیم فقط احترامی بود که نسبت بهم داشتیم هیچ اشتراک عاطفی و جنسی هم بینمون نبود این همه سال گذشته همچنان عذاب وجدان دارم با اینکه توافقی جدا شذیم عذاب وجدان به اینکه دختر نجیبی بود چرا من تا آخر عمر خودمو وقفش نکردم الانم میدونم این طرز فکر احساسیه و هیچ منطقی براش ندارم ولی خیلی ذهنمو درگیر میکنه بیشتر اوقات...هنوز نتونستم مسیر زندگیمو تغییر بدم.. یه حس ترحم و ایثار نسبت بهش دارم یه حسی گناه
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
آره گفتم که با قهر و دشمنی از هم جدا نشدیم خیلی بالغانه و متمدن جدا شدیم...الان نزدیک یسال میشه که نامزد کرده گاهی اوقات هر از گاهی بعنوان یه دوست یه راهنما ازم نظر میگیره امیدوارم که خوشبخت بشه گرچه هدفمون از ابتدا خوشبختی هم بود حال و احوال پدر مادمو میگیره ولی همونطور که گفتم از نظر احساسی و عاطفی و سایر اهداف اصلا باهم مچ نبودیم
مستقیم با خودش صادقانه صحبت کن فیس تو فیس... گاهی اوقات بخاطر برداشتهای منفی دچار خطاهای محاسباتی میشیم... اون چیزی که تو ذهن من نسبت به موضوعی خاص وجود داره قطعا نمیتونه همون چیزی باشه که الزاما تو ذهن شما هم باشه... من نمیدونم موضوع دقیق اختلافتون چیه ولی قبل از هر اقدامی بدون دخالت اطرافیان خودتون باهم مستقیما در میون بذارید
خدا برای شما هم اسباب زندگی آرام رو فراهم کنهحالا اگه ازدواج کرده ،ارتباطتون باعث میشه شما آسیب ببین ...
اتفاقا هیچ چیز مخفی نسبت به نامزدش نداره... من هیچ احساس تعلقی ندارم به همسر سابقم قطعا ایشون هم همینطوره... شاید خنده دار باشه بخاطر نقل و انتقال مالی چند وقت پیش به همراه نامزدش اومده بود دفترخونه گرچه قبلشم با نامزدش صحبت کردم و جز خوبی و حقیقت چیزی نگفتم در واقع هر چیزی که واقعی و حقیقت داشت در مورد گفتم
مستقیم با خودش صادقانه صحبت کن فیس تو فیس... گاهی اوقات بخاطر برداشتهای منفی دچار خطاهای محاسباتی می ...
ایشون به حرف مادر و خواهراشه اصلاا حاضر نیست کاری بدون نظر اونا انجام بده البته الان برادراشم هس سر هیچی همه متحد شدن طلاق بگیریم فعلا کاراشو بهشون نگفتم
احساس میکنم ایشون هیچگونه استقلال و خودباوری ندارند در واقع دوست داشتنشون تو رابطه عمق واقعی نداره و این دوست داشتنشون در گرو احساسات درون خانوادگی تعریف میشه... در صورتی که فردی تصمیم از یجا به بعد در قالب به زندگی مشترک زندگیشو شر کنه انقدر باید تعادل داشته باشه که بتونه بین همه روابطش سطح سنجی بکنه و اجازه نده بصورت ناروا زندگی جدیدش تحت تاثیر رفتار اطرافیان قرار بگیره.... من تو اکثر پستهام تاکید میکنم که حداقل ۱۰ سال تفاوت بین بلوغ عاطفی پسرا و دخترا وجود داره... یکی از معایب اصلی ازدواج تو سنین پایین مخصوصا برای پسرا همین موضوعه... فاصله ازدواج دختر و پسر زیر ۸ سال واقعا یجورایی قمار محسوب میشه.... قبل هر اقدامی حتما با مشاور صحبت کن همه جوانب رو بسنج بعد اقدام کن شاید راهی باشه تا این آقا بتونه به خودش بیاد و متوجه بشه که الان اولویتش زندگی مشترکتونه نه حرف و حدیث اطرافیان
طرف ۳۰ سالشه از این بزرگتر من به ایشون بارها و بارها گفتن مستقل باش تو دیگ تو مرحله جدید زندگیتی گف ...
اصلا ربطی به سن تقویمی نداره من تو اطرافیانم دیدم طرف حتی ۴۰ رو هم رد کرده ولی بلوغ رابطه رو اصلن درک نمیکنه انگار نه انگار که ۴۰ رد کرده از نظر ذهنی مثل یه پسر ۲۰ ساله سطحی نگر و ظاهر بینه متاسفانه این افراد فقط زمانی به این بلوغ میرسن که حداقل یبار شکست رو تو زندگیشون تجربه کنن و تو خلوت خودشون رابطه قبلی و نیازها و خواسته هاشونو مرور میکنن و بعدش فقط حسرت و درد و رنجیه که باهاش درگیرن... خیلی از جداییها از ناحیه پسرها بخاطر بلوغ عاطفی عدم مهارت زندگی مشترک و عدم تفاهم و درک متقابله....