مادر نیست که دشمنه
تو تاپیک قبلیم گفتم سرشب دوبار بهم تهمت دروغ زد خیلی تهمت میزنه🙂🤦🏻
انگ چیزیو میزنه که خودش هست کلی فحشای زشت و نفرین
سعی کردم درکمال احترام صحبت کنم بهم گفت تو سگی تو گهی تو بی ارزشی تو شکل میمونی تو از توالت اومدی بیرون و.... 😕😕
دیشب پریشب به همه ته دیگ داد درحالی که نمیخواستن به منی که همون اول گفتم میحوام نداد بعدم گفت تموم شده😂
شب قبلش سر اینکه چرا شب قبلتر پاشدی نصفه شب اب خوردی کلی فحش خوردم🤣میتونید حتی تصور کنید؟
نصف شب دسشوییم گرفته رفتم دسشویی برگشتم چون اهرم و در توالت کثیفه یه بار دیگه تو ظرفشویی میشورم
کلی صداش از اتاق میاد که داره چرت و پرت میگه
یعنی من شب تشنه بخوابم با مثانه پر بخوابم
ساعت شش صبح اروم پاشدم غذا گرم کنم چون به شدت ضعف کردم و میخواستم برم دکتر که فکرنکنم بتونم حالم بده
یهو در قابلمه از دستم ول شد ولی کسی بیدار نشد و خب از قصد که نبود
بیدار بودا باز حرفای مفتشو شروع کرد
به فاصله نیمممم ساعت پاشد اومد در یخچالو بهم کوبید صدای پلاستیک اب تق تق بشقابا😕😕
میگم خدایا چرا من اونقدددد ارروووم کار میکنم باز حرف میشنوم این انگار نمیبینه بقیه خوابن کلی سروصدا راه میندازه
برنجی که گرم کردم کم بود خیلیییی کم بود منم بزور سیر میکرد
من هیچموقع برنج مونده نخوردم خیلی کم پیش اومده بیشتر وقتا مرغمم میموند بقیه میخوردن
حالا یه امروز گشنم شده اومده بشقاب اورده سر قابلمه وایستاده میگه به منم بده زود باش😕میگم کمه خودمم سیر نمیشم
برو کره پنیر بخور
همیشه سهم منو خوردن همیشه تو ظرف من کم ریخته همیشه
اومده بود بالا سرم میگفت اون سهم بقیست الهی کوفتت شه اون غذای تو نبود مال بقیه بود😕
این یه بشقاب به کی میرسید؟فدای سرممممم گشنم بوده
واقعا قلبم میشکنه برای یکم غذا
(یه بار همین چند وقت پیش از روستا کلی کره اوردن منه احمق مثه همیشه رسیدم به تهش برامم هیچ موقع نگه نمیدارن همینطور که سرصبح داشتم میخوردم پاشد اومد گفت این کره رو به چه حقی خوردی لقمه نون دستم بود ظرفو از دستم کشید:)گفت بده من من میخواستم کاچی درست کنم،گفتم خوردین خوردین یکم تهش مونده برای اولین بار نشستم بخورم از جلوی دستم میکشی؟میدونم چشم نداری ببینی چیزی میخورم ولی اینطوری هم خودتو نشون نده)
همینطوری که یه بار بهم حمله کرده بود داشت برای خودش غذا میبرد(یعنی من گشنم بود ولی جدی جدی غدارو از جلوی دستم کشید برد منم خاطره اون کره از جلوی چشمم رد میشد و باهمه فحشایی که تو این چند شب بهم بده و ته دیگی که حاضر مد بهم بده بعد بهم گفت ارزششو نداشتی،دلم میسوخت وقتی یادم میومد من بشقابمو دادم بالا ته دیگ بندازه برام ولی داد به بقیه و اخر گفت تموم شد،چقد بدجنسی)
خیلییییی عصبی یودم از همه داستانا و فحشای وحشتاک زشتی که خوردم که بقران اگه یکیتون بشنوه تف نمیدازه تو صورت اون ادم
و واقعا نمیخواستم بگم فشار روم بود یه دیقه قبلشم بهم حمله کرد میخواست بزنتم و من کتک خوردن عصبیم میکنهههه مثه سگ عصبی میشم وگرنه نمیخواستم بگم ولی گفتم واقعا کفتاری
که باز فحش و حمله برای کتک و داد
همه رو بیدار کرد
و معمولا همیشه بعد دعوا با من با بقیه مهربون میشه:)
خیلی فشار میاره روم بقران نمیبخشم