من ۴۲ سالمه ، منو بردی به همون سالهای خودم
تو یه مقدار زودتر از من آگاه شدی آفرین عزیزم
من در تموم تحصیلم همیشه جزء شاگرد ممتاز های کلاسم بودم
به همین خاطر تا وقتی که درس میخوندم و امتحان بود
دور برم همیشه شلوغ بود
شب های امتحان ، اغلب یا منو دعوت میکردن خونه شون که معلم خصوصی رایگان شون باشم یا از اون بدتر ، چند نفری
میومدن خونه ما که من بهشون درس بدم و در کنارش
مامان طفلیم کلی به همه مون سرویس بده
مخصوصا با تموم شدن دانشگاه ، به یکدفعه همه اون کسایی
که چهار سال ازم بیگاری کشیدن ، ترکم کردن
اونا بلافاصله ازدواج کردن و اوایل که باهاشون بودم طوری
برخورد میکردن که انگاری قراره همسراشون رو بخورم
منم فاصله گرفتم
چندسال بعد که ازدواج کردم ، دوباره سر و کله شون پیدا شد
مطمئن بودم برگشتن واسه فضولی
همونطورم بود ، به همه سوال های ذهن شون که به جواب رسیدن
دوباره غیب شدن
منم خیلی زمانِ بی خیال دوست و رفیقم
با همه خوبم ولی اصراری به موندن و داشتن هیچ کسی ندارم
البته زرنگتر هم شدم و دیگه مثه قدیما اجازه سوء استفاده نمیدم
ولی خیلی دیر فهمیدم که هر کی اومد کنارم ، منو واسه
کار راه اندازی خودش میخواست😔