از حاملگی شوهرم خیانت کرد و نیومد دنبالم،تنهایی زایمان کردم و بچم رو تا الان که ۵ سالشه بزرگ کردم،الان بعد ۵ سال ،میگم دخترم رو بدم باباش بزرگ کنه،چون نمیتونم خرجش رو بدم ،چون از مسئولیت یک نفره خسته شدم ،چون اون الان دوباره ازدواج کرده،و من دارم با هزار تا مشکل دست و پا میزنم،از طرفی وقتی فکر میکنم با چه شوقی تو حاملگی منتظر به دنیا اومدنش بودم چه آرزوها داشتم برای تک دخترم ،حالا میخام بدمش دست نامادری ،گریم میگیره،میخام زار بزنم،جوونیم رفت،زندگیم رو دو دستی دادم رفت ،از زیر صفر بدون مهریه شروع کردم،شوهر سابقم بدون هیچ تاوانی راحت زندگیشو میکنه
اون قسمت از زندگیم که یه بدشانسی بزرگ آوردم ،خیلی درد داشت ،خدایا به یه قسمت دیگه از زندگیم یه خوش شانسی بزرگ بده،که خیلی ذوق داشته باشه.
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
منم مثه شما بودم عزیزم.. تو نوزادی دخترم شوهر سابقم بهم خیانت کرد
به زور طلاقم داد دخترم چند ماهش بود فقط.. نه مهریه نه نفقه نتونستم بگیرم.. با همون زنه ازدواج کرد و از شهر ما رفت.. تا الان که دخترم ۱۲ سالشه رنگشو ندیدم .. ولی چون دخترم کنارم بود آرامش خاطر داشتم.. دو جا کار میکردم تا دخترم در رفاه باشه
Jujeh_tala سابق هستم. کاربری ده سالم به خاطر ... تعلیق شد،😔
منم مثه شما بودم عزیزم.. تو نوزادی دخترم شوهر سابقم بهم خیانت کرد به زور طلاقم داد دخترم چند ماهش بو ...
خودت الان ازدواج کردی یا نه؟شوهر سابقت تاوان نداد؟شوهر سابق من اینجاست جایی نمیره،یه ساختمون ده طبقه و دو تا مغازه وسط شهر داره،بقیه اش رو نمیدونم،ولی حاضر نشد برای جبران خسارتی که به من و بچه زده یه دونه خونه بده،شوهرسابق من با اونی که بود ازدواج نکرد دختره رو دقیقا یادمه
اون قسمت از زندگیم که یه بدشانسی بزرگ آوردم ،خیلی درد داشت ،خدایا به یه قسمت دیگه از زندگیم یه خوش شانسی بزرگ بده،که خیلی ذوق داشته باشه.
نه اون نیست ،اینم از لحاظ قد و قیافه ازم پایین تره،فقط دختر بوده و ۱۴ سال کوچکتر از شوهر سابقم
خب به هر حال وظیفه اش به اندازه بچه دوم به اولی رسیدگی کنه اینو بهش بفهمون،
و تمام شب را برای دخترهایی که در تنهایی از خودشان خجالت میکشند گریه کردم. دخترهایی که بعدها از خود متنفر میشوند و مثل یک درخت توخالی ، پوستهای بیش نیستند. و عاقبت به روزی میافتند که هیچ جای اندامشان حساس نیست، روح و جسمشان همان پوسته است، و خودشان نمیدانند چرا زندهاند…