2777
2789
عنوان

داغونم شوهرمم داغون ترم کرد

543 بازدید | 53 پست

از دیروز جواب آزمون اومده ک قبول نشدم و من بشدت داغون شدم ۱سال براش تلاش کردم قبلشم چندساله تو فکرشم. یجورایی کل زندگیم تحت تاثیرش بوده.

دیگه دیشب بیخیالش شدم گفتم لابد مسیر من نیست دیگه... شوهرمم خیلی هوامو داشت هی میگفت همینجوری دوست دارم کمکت میکنم کاری ک دوست داری رو کنی و ازین حرفا. آروم بودم

تااینکه امروز یه بحث بیخودی شد که من گفتم فلان روز میخاستیم مثلا خوش بگذردنیم من نشستم شام گذاشتم تو و فلانی هم اومدین خوردین تهش من زجر کشیدم شما کیف کردین فک نکنی منم لذت بردما. من معمولی گفتم نه بالحن بد. ولی یهو واسه همین قاط زد . که اون غذای ب اون خوشمزگی رو ک موادشو گرفته بودم خوردی کیف نکردی؟ گفتم خب من زحمت کشیدم نه. گفت منم قبلا زحمتشو کشیدم دیگه... خلاصه اون یه چی دیگه میگفت من یه چی دیگه... اصلا سر این چیز بیخود

دیگه هی کش دادیم اون گفت مگه یخ حوض شکوندی یا ۱۰تا بچه زاییدی صب تا شب چیکار کردی منم گفتم اونایی ک بچه زاییدن توان مالیشو داشتن تو همین یه دونه رو جمعش کن...همه چی بد شد بعد رفتم اتاق حالم بد بود سرِآزمون، بدترم شد... رفتم گفتم الان واقعا حقش نبود منو تنها بزاری من نمیتونم تنها بمونم ولش کن من همینجوریش داغونم... گفت خب خوب شو. گفتم نمیتونم تو باید حالمو خبو کنی از دلم دربیاری فلان. گفتش من حالم از تو بدتره منم گفتم الان تو حق نداری حالت بد باشه بزار منی ک این ضربه رو خوردم فقط من داغون باشم...باز نشد بدتر کش داده شد... بعد قاطی کرد گف اوسکولم مگه تو این زندگی موندم... اصلا زندگی متاهلی چیه همش باید باج بدم. مرد صبح تا شب کار کنه زن سر یه غذا گذاشتن اینطور کنه. نخواستیم شنبه طلاقت میدم... هی میگفت 

من جا خوردم. من اعصابم خرده ولی بدون اون نمیتونم... رفتم حرف زدم فلان گفت باشه ببین دوست دارم ولی واقعا دیگه نمیخام متاهلی رو. نه تو نه بچه رو نمیتونم دیگه ساپورت کنم. میخام تنها باشم فقط برا خودم...(اینم بگم هیچییی تو زندگی نداریم هیچی صفر صفریم) 

خلاصه داغونم کرد بعد باز حرف زدم ک من ضربه خوردم عوض دلداریت ضربه جدید بهم نزن. کاش اون یک سالی ک درس میخوندم ب خونه زندگی نمیرسیدم نمیگفتی فدای سرت چون الان می‌بینم داغون شده زندگیم.. گفتم میخام اگرم کاری شد کار تو خونه انجام بدم چون تو آدمش نیستی تحمل کنی خستگی منو... گفتم مسیر جدیدی شروع میکنم یه کم ب خونه زندگی برسم توام بیخیال اونم گف باشه همین 

خلاصه این دعوا بد پیش رفت...الان حالم بده خیلی خیلی بد... سر هیچی تو زندگی دارم زجه میزنم. دارم التماس زندگی‌ای ک هیچی نیس رو میکنم. کل زندگیمم از اول تاالانش نشدن بوده فقط. هرکار کردم از هرلحاظی نشد ک نشد

آخ قلبم درد میکنه. دعا کنید فردا صبح بیدار نشم دیگه طاقت ندارم...هه گفتم مسیر جدید شروع کنیم ب خونه زندگی برسم اونوقت الان نایی ندارم.میخام بمیرم

خستم

تهشم یهو داغ شدم باز گفتم هرچی میشه بشه ب درک. من دیگه نا ندارن ازین ب بعد خاستی اسم طلاق بیاری اول منو بکش بعد برو پی زندگیت نامرد

آخ قلبم

این آخرا اخلاقش خوب شده واسه همین آدم وابسته میشه ازش بچه دارم مگه میشه بیخیالش شم. ولی الان نه حسی دارم نه حالی میخام بمیرم

اگر حرف طلاقو میزد باید نباید غرورتو می شکوندی المی می گفتی منم نمی خام تو این زندگی بمونم که نتونه دفعه ی بعدی باعاش تهدیدت کنه اکر باز حرفشو زد بکو من مهریه مو می خوام حضانت بچه رو نمی خام اونوقت نمی تونه طلاقت بده بعدشم بنظرم به زندکیت برس دئکه ذانشگا و ائن چیزا رو ولش کن این روزا تا به شوهرت و به زندگیت برسی برنده تری نه اینکه کار کنی و درس یخونی عزیزم

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

اگر حرف طلاقو میزد باید نباید غرورتو می شکوندی المی می گفتی منم نمی خام تو این زندگی بمونم که نتونه ...

اخه نمیشناسیش. آدمیه ک از سر لجبازی هم شده تا ته دادگاه هم میرفت. سر این مجبور شدم له کنم خودمو وگرنه دلم میخاست خودمو ب سلیطگس بزنم ولی خریدار نداشت...

هعی... فکر میکردم پشتمه. گفتم برم ب جایی برسم ولی نه خر ما زا کرگی دم نداش

واقعا ناراحتمولی شما یه سرمایه بزرگ دارید به اسم فرزند اون زندگی میخاد اونو این وسط عذاب ندید چند سا ...

دلم خیلی براش میسوزه. بخدا قسم بیشتر بخاطر اون گفتم خودمو له کنم...

۳سالش نشده

دلم خیلی براش میسوزه. بخدا قسم بیشتر بخاطر اون گفتم خودمو له کنم...۳سالش نشده

این حرفا رو نزن بخدا همیشه این چیزا هست تو روابط، ولی خب میبینی آدم بداخلاقیه یا تندرو ببین دلیلش چیه بخاطر شغلشه؟بخاطر چیه

اخه نمیشناسیش. آدمیه ک از سر لجبازی هم شده تا ته دادگاه هم میرفت. سر این مجبور شدم له کنم خودمو وگرن ...

 اگر اخلاقش اینه پس کارت اشتباه نبوده مجبور بودی از این به بعد هم سعیکن حسابی روحیه بگیری هیجان داشته باشی خوش رفتار باش خوب براش بدوش خوشگل کن دیگع درسو بیخیال شو به خودت برس تا برنده ی زندگی باشی 

من احساس کردم، (نمیدونم درست یا غلط) سر شوهرت برای هر کاری که انجام میدی منت میذاری، با توجه به حرفی که گفت دیگه خسته شدم انقدر باج دادم!!، و همین خسته و بی انگیزش کرده.... درسته؟ 

آخه یه غذا پختن چیه که بگی من فلان روز غذا پختم زجر کشیدم؟؟!!!! 

این حرفا رو نزن بخدا همیشه این چیزا هست تو روابط، ولی خب میبینی آدم بداخلاقیه یا تندرو ببین دلیلش چی ...

هست ولی آدم کم میاره. فک کن خودمو له کردم وسط دعوایی ک داغون داغون بودم..‌ 

کسی ک ب کمک احتیاج داشت من بودم ولی حالا بدهکار شدم.

درحالت عادی عادیه ولی بحثی پیش میاد باید خفه شد . میگه نباید کشش بدی نمیتونم کنترلم از دستم میره

اگر اخلاقش اینه پس کارت اشتباه نبوده مجبور بودی از این به بعد هم سعیکن حسابی روحیه بگیری هیجان داشته ...

اره مجبور بودم وگرنه خدا میدونه اون لحظه چی کشیدم ...

راستش نا ندارم ک روحیه بگیرم. انگار از یه جنگ بزرگ برگشتم..خستم

هست ولی آدم کم میاره. فک کن خودمو له کردم وسط دعوایی ک داغون داغون بودم..‌ کسی ک ب کمک احتیاج داشت م ...

دلت پره حق داری از ازدواج توقعاتی داشتی احساس آرامش خواستی آینده خوب خواستی و.... همیشه اینو بدان شما با طلاق این وسط تنها کسی که خیلی آسیب میبینه کودک شما هستش که میبینه پدر و مادری کنار فرزندشون هستن ولی فرزند شما میبینه فقط کنار مادرشه یا پدرشه که باعث آسیب بسیار شدید به اعتماد به نفس بچه میشه مطمئن باشید اون مرد از یک جایی دلش پره که اینطور برخورد کرده با هم دیگه عشق رو بسازید و بهش بورزید. 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز