2777
2789
عنوان

مادربزرگم بی احترامی خیلی بزرگی بهمون داره میکنه به نظرتون

| مشاهده متن کامل بحث + 1130 بازدید | 77 پست

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

دغدغه های عجیب😐

حالا یروز دیر تر افتاده یه قرن که نیست

مذهبی ها و کسایی که اذیت حیوانات می کنن ریپلای نزنن لطفا منظورمم کسایی که کارشون به کار کسی نیست نبود کسایی که سپر دفاعی شون جمله ی اسلام گفته هیت چون این آدما حتی نمی دونن چرا اسلام همچین چیزیو گفته فقط می خوان یچیو تقلید کنن و من حوصله شون رو ندارم ممنون👏🏻 برای سگ های بی گناهه ممنوعه....🫂عاشقانه و گاهی هم متعصبانه حیوانات رو دوست دارم،حتی آخرین بار که یک مگس یا مورچه کشتم رو یادم نمیاد🌱☘️بخاطر این همه عشق و علاقه خیلی از آدم ها رو تو زندگیم کنار گذاشتم😁بله شاید من افراطی هستم🙏🌱

ببین یکم میشه منطقی تر فکر کرد

شاید خواسته همه تو مهمونی حضور داشته باشن

خودت میگی خواهرم میتونه اون روز باشه ولی فردا بره خسته ست


کاربر قدیمی. [ هارمونی ] دستهايم را در باغچه مي كارم سبز خواهم شد كوچه اي هست كه در آنجاپسراني كه به من عاشق بودند، هنوزبا همان موهاي درهم و گردن هاي باريك و پاهاي لاغربه تبسم هاي معصوم دختركي مي انديشند كه يك شب او راباد با خود برد   من پري كوچك غمگيني را مي شناسم كه در اعماق اقيانوسي مسكن دارد دلش را در يك ني لبك چوبين  مي نوازد، آرام، آرام.    پري كوچك غمگيني كه شب از يك بوسه میمیرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد

ببین یکم میشه منطقی تر فکر کردشاید خواسته همه تو مهمونی حضور داشته باشنخودت میگی خواهرم میتونه اون ر ...

نمیدونم بخدا ما که اینقدر ناراحت شدیم ک عقل و منطق یادمون رفته 

ولی خیلی نامردیه همه کاراشو بابای من انجام بده اونوقت بچه های اونا واجب تر از ما باشن

نمیدونم بخدا ما که اینقدر ناراحت شدیم ک عقل و منطق یادمون رفته ولی خیلی نامردیه همه کاراشو بابای من ...

بیخیال بنظرم واقعا قصد بدی نداشته یعنی کاملا اینطور حس کردم

بعد به قول یکی دیگه از کاربرها با شما احساس راحتی کرده

بدون احساس بد و کینه برید مهمونی خوش بگذرونید

کاربر قدیمی. [ هارمونی ] دستهايم را در باغچه مي كارم سبز خواهم شد كوچه اي هست كه در آنجاپسراني كه به من عاشق بودند، هنوزبا همان موهاي درهم و گردن هاي باريك و پاهاي لاغربه تبسم هاي معصوم دختركي مي انديشند كه يك شب او راباد با خود برد   من پري كوچك غمگيني را مي شناسم كه در اعماق اقيانوسي مسكن دارد دلش را در يك ني لبك چوبين  مي نوازد، آرام، آرام.    پري كوچك غمگيني كه شب از يك بوسه میمیرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد

خب زن پسر عمو هم مهمه. شایدم چون با شما احساس،صمیمیت میکنن ایتطوری میکنن

صمیمیت شون اینطوریه دو تا جاری کنار هم میشینن به من و آبجیم نگا میکنن در گوش پچ پچ میکنن و خیلی واضح می‌خندن 

و حتی مادربزرگم ک اینهمه دوستشون داره و براشون ارزش قائله تو خونه هیچکدومشون ی لقمه عذا نخورده در حالا اونا تو این چند سال ده ها بار اومدن خوردن و رفتن 

حالا زن پسر عمت نره مهمونی دوستش میمیره؟؟؟ مادربزرگها همیشه نسبت به نوه های پسری بی محبت و بی عاطفن ...مخصوصا که نوه ها هم دختر باشن ...نه مادرشونو دوست داره نه دختراشو 

ما که اینجوری بودیم ..چندسال دبیرستانو مجبور شدیم با مادربزرگم زندگی کنیم تو یه خونه ..ولی خونه بزرگ بود و اتاقا و همه چی جدا بود ولی خب تو یه خونه بودیم ...مادربزرگم مهمونی میداد انواع غذاها و عمه هام و بچه ها و دومادا همه سر سفره  ..ولی من وخواهرم و مامانمو صدا نمبزدن شماهم بیاین باما نهار بخورین...تا قبل سفره چیدن همه دور هم جمع بودیم ولی وقت نهار میشد در وسط که سمت ما و اون بود میبست ...یه بشقاب هم غذا نمیداد سمت ما انگار نه انگار ما نوه هاشیم ...هیچوقت یادم نمیره نهار ماهی سرخ کرده بود و ماهم اخر برج بود و مامانم معلم بود هنوز حقوق نگرفته بود یه گربه ی خونگی هم داشتم .این حیوونم بوی ماهی بهش خورده بود و از در اشپزخونش اویزون شده بود،و التماسشو میکرد دریغ از یه تیکه استخون حتی بهش بده ...تازه روزهای عادیم سفره هامون یکی بود .ما املت میخوردیم نهار ،اون کنارمون ماهی پلو ..دریغ از یه تعارف ...نه تنها این غذا .تمام غذاهاشو به ما نمیداد ..میوه هاشو قائم میکرد ..بهار و تابستون که میشد از اذان صبخ تو حیاط مینشست که مبادا من و خواهرم دست به درختهای میوه اش بزنیم ..تک تک میوه ها رو شمرده بود .کافی بود یکیش کم شه ..نفرینی بود که میکرد ..ماها دست نمیزدیما باد میزد مینداخت .اون مینداخت گردن ما ..یکدونه انجیر یا گوجه سبز حق نداشتیم بکنیم .بعد،زمانیکه نوه های دیگش میومدن سینی سینی انجیر میزاشت جلوشون بدون اینکه بگه شما هم بخورین ـیا بقیه نوه ها راحت سینی یا سبدی میوه میکندن ولی واسه ما قدغن بود ..ماهم میدونستیم راضی نیست لب نمیزدیم به میوه هاش ..مامانم واسمون میخرید.تو خونه پر درخت انجیر ـگوجه سبز .پرتقال .انبه یا انبوه شمالی ..عناب ..ولی حتی اگه یدونش تو دهن ما میرفت ..خیار و گوجه و کلا صیفی جاتشم هیچوقت واسه ما نبود به ما نمیداد .کلی مرغ و اردک داشت روزی بیست تا تخم برمیداشت به همسایه ها میداد،ولی راضی نبود،ما بخوریم .اون چندسال بدترین سالهای عمرمه ..بابام ورشکست کرده بود و بخاطر اینکه دین گردنش نباشه اون دنیا ..تمام داراییشو فروخت  و مایی که همه حسرت زندگیمونو میخوردن و حسرت داشته های سه تا خواهرارو الان به اون وضع رسیده بودیم ولی همچنان طبعمون بالا بود .با حقوق معلمی مامانم روزگار میگزروندیم ولی بازم چشم دیدن مارو نداشتن و حسادت میکردن .دوتا خواهرم دانسجوی راه دور بودن و بزرگه که اصلا تابستونها هم نمیومد،خونه که مادربزرگمو نبینه ولی وسطی با من اذیت شدیم ..ولی خدا خدای ما بود ..دوباره روزگار روی خوبشو بهمون نشون داد ـبازم بابام خودشو بلند،کرد .منم دانشگاه قبول شدم و کلا از شر مادربزرگم زاحت شدیم .ازدواج هررسه تامون هم عالی بود و خانواده های اسم و رسم دار و بزرگی اومدن خواستگاری ما سه تا ..الان هر سه تا خوشبختیم .شوهرامون عالین .خواهر بزرگم ببست ساله کانادا زندگی میکنه ...مامان و بابام هر دوتا رو با خودش،برده .و میرن و میان ..بابام خونه ی بزرگ شیک خرید،

ماشین .مغازه و .....منو خواهر دیگم که اینجاییم هر دو وضعمون خوبه خداروشکر ولی همچنان همشون باهامون همون حسادتو دارن و ازدواج های ما دردیه واسشون که عر سه تا دخترای بابام خوشبختن .مادربزرگه که هیچ مرد،ولی سالهای قبل مردن عذاب وحدان ولش نمیکرد و به همه گفته بود،من به سمیرا خیلی بد،کردم .هیچوقت نزاشتم درس بخونه از عمد ولی این بچه با تمام سختیا و اذیت های من بدون پشت کنکور هم دانشگاه سراسری قبول شد و هم ازاد ...کاش اذیتش نمیکردم بجای خوندن حقوق دانشگاه ازاد ..حقوق سراسری قبول میشد.این بچه زرنگ بود من نزاشتم ..وای چه همه نوشتم .چه دلم پر بود ازش

   سلام ،سمیرا هستم ،یک حامی و مدافع  سرسخت حقوق حیوونا ❤❤ فرشته های بی بالی که روح دارن ، احساس دارن ،حق زندگی و امنیت دارن جرمشون فقط اینه که زبان ندارن  .من عاشق همشونم  فرقیم نداره چی باشه ،سگ ،گربه ،کبوتر و ....حتی کلاغ ، عشق میدم  بهشون و صد برابر عشق میگیرم از همشون ،خدا هم اون بالا میبینه و دعاشونو در حقم مستجاب میکنه 🤗روزانه تو کوچه خیابونا چشم های معصوم سگ و گربه های بی پناهیو میبینیم که واسه تکه ای نون یا جرعه ای اب سرگردونن .میشه  یه لقمه از غذاتو بهش بدی و نا امیدش نکنی؟ بخدا که ثوابش کمتر از سیر کردن آدم تشنه و گرسنه نیست . اینا هم مخلوق خدان،خدا دوسشون داشت که آفریدشون 😻پس توهم مخلوق خدارو دوست داشته باش اینا خیلی معصومن اینا اشیاء بی جون نیستن..😻😻 تو روزای گرم بیاین بفکرشون باشیم حتی یه ظرف اب کوچیک کنار جدول تو پیاده رو یا زیر درخت  بزارین باعث میشین یه موجود بی زبون از تشنگی دربیاد همین کارهای کوچیک باعث میشه اونا دعاتون کنن ، خدا هم ازون بالا میبینت و جبران می‌کنه واست  اون موقع است که گره ای که  تو زندگیت داری  بخودیه خود باز بشه مشکلت حل بشه ،دست به خاک بزنی طلا بشه ، روزیت زیاد بشه .من خیلیییی امتحان کردم و هربار هم جواب گرفتم ،تو هم امتحان کن دل بده به حیوونای بی پناه و یتیم ،زودتر از صدتا نذر و دعا و چله جواب میگیری . فقط یکبار امتحان کن فقط یکبار ❤ از ته قلبم ایمان دارم  .....اگه امضامو میخونی بی توجه رد نشو کافیه یکبار امتحان کنی 😚🤗❤ الانم که هوا سرد شده بیاین بفکرپرنده ها هم باشیم . تو این هوا ،غذای کمی میتونن پیدا کنن ولی با همون خرده نون های تو سفره هامون هم سیر میشن و بخاطر گشنگی تو سرما یخ نمی‌زنن. ...درسته بچشم نمیاد ولی همین محبت های کوچیک واسه اونا خیلیییی بزرگه ، می‌تونه جونشونو حفظ کنه ...مهربونی با حیوونا خیلی خوبه..بیاین حیوونارو دوست داشته باشیم ...انرژییشون مث آفتااب🌞بهت میتابه و  روحتو  لطیف میکنه مث برگ گل🌹🌹🌹.                                                  # نه ، به حیوان آزاری .

شوهرش شغل ش اداریه متاسفانه چند بارم بهش زنگ زدن ک باید زودتر برگردی

خب شوهرش بر گرده سر کارش. ابجیت بمونه. چند روز دیگه بر گرده. چون سالگرد پدر بزرگتونه میگی ک براتون هم عزیز بوده شما بخاطر پدر بزرگت برید همه


ولی مراسم های دیگه. ک عزیز نبودن. این کارو کردن نرید


الان چون مراسم پدر بزرگه.  اگه نرید بهونه دست همه شون دادین مخصوص ب بابا. میگن برای بابای خدا بیامرزش احترام نذاشتن و فلان و علان

حالا زن پسر عمت نره مهمونی دوستش میمیره؟؟؟ مادربزرگها همیشه نسبت به نوه های پسری بی محبت و بی عاطفن ...

عزیزم 🫡 مطمئن از اینهمه خوشبختی و موفقیت شما به خاطردل پاک خودتون و مادرتون بوده انشالله خوشبختی و موفقیت تون روز افزون باشه 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792