2777
2789
عنوان

احتمالا من مقصرم

145 بازدید | 19 پست

زیاد با آدما صمیمی نمیشم همیشه یه کم دور میمونم ازشون

بخاطر تربیته یا اخلاق خودم یا درونگرا بودنم نمیدونم

فقط دیگه بدجوری کم آوردم

همیشه از دستشون میدم

کاش معجزه بشه برام شرایطم افتضاح سخته

الان تک و تنها شهر غریبم دور از خونوادم یه دوست هم ندارم

تنهایی همه زندگیم رو پیش بردم ولی این روزا سختمه و دلم میگیره به دلایلی

ببخشید تاپیک تکراری میزنم چون اگه اینجا حرف نزنم حالم بشدت بد میشه

لطفا اگه میخواین نصیحت کنید بدونید من خودم روزای سختی میگذرونم کامنت نذارید

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

منم روزای اول خوابگاهی بودنم همینحوری بودم ، درونگرا بودم و خودمو از همه دور میگرفتم ، میدیدم همه دارن باهم صمیمی میشن ولی نمیدونستم چجوری منم صمیمی بشم ، یبار باهاشون حرف میزدم دوست نداشتم دفعه دوم هم خودم حرف بزنم میخواستم اونا هم سمتم بیان ولی نمیومدن

فقط میتونم بگم منم این تجربه ی تنهایی رو داشتم موقتی با دانشگاه و سرکار رفتن درست میشه 

ولی خب بازم سر و ته زندگیم احساس تنهایی دارم 

من سرگرمیای کوچیک کوجیک پیدا میکنم که بتونم جلوی گریه ام رو بگیرم مثلا رنگ آمیزی ای چیزی

فقط 7 هفته و 5 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

واقعا هیشکی رو نداشتم و حتی همه باهم برعلیه من میشدن.

ولی خب قلقلش دستم اومد ، باهاشون با انرژی و صمیمی حرف میزدم ، منتظر نمیموندم کسی باهام دوست بشه خودم همه اش پیش قدم میشدم ، کم کم دوستای خیلی خوبی پیدا کردم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792