دوست پسرم قدش170من160خیلی لاغر وریز میزس حتی قیافشم لاغر استخونیه خانواده واسه ریش وسیبیلشم دخالت میکنن میگه رفتیم سر خونه زندگی اولویت با همسره حالا لاغریش بعد از ازدواج ممکنه درست شه چون میگه بابامم قبل ازدواج لاغر بودن از یه ور خودش با اینکه دو سال ازم کوچیک تره خیلی کاریو زرنگه منم حسم بهش متغییره مخصوصا که الان ریش وسیبیلشم زده بدم میاد ازش لاغر مردنی تر شده حتی رفتیم بیرون اولین روز دیدم چقد لاغره ولی برعکس ظاهرش خیلی خوش قلب ومهرمونه میگه من عاشقتم ونمیتونم برم با کس دیگه البته که حالا حالاها که ازدواج نمیکنیم ولی خب خانواده هم خیلی مهمه باباش بشدت سخت گیره یعنی الان واسش خیلی سخت میگیره بالاخره همه دخترای همجنسم دوست دارن خوش بشن دو بار در خواست کرده که مامان ها همو ببینن هر دوبارو مامانم گفته بگو درسم مهمه مامانم میگه عجله نکن انگار میخواد بگه مورد های بهتریم هست هنوز زوده منم موندم چون بالا چندین بار خواستم جدا بشم ولی حالم بد میشه خیلی بهم میریزم یعنی خیلی بحث کردیم که چرا اینقدر گذاشتی تو زندگیت دخالت کنن البته من حاضرش خیلی رومخمه ولی از اون ور خوبیایی که بهم کرده رو نمیتونم نادیده بگیرم هم مامان من هم مادر ایشون جدی نمیگیرن خانواده ها اصلا پشتمون نیستن مامانم که اصلا جدی نمیگیره پسره گفت مامانت پیچونده میگه ما همو واقعا بخایم هیچ کسی نمیتونه جدامون کنه منم نمیدونم میگم شاید واقعا مورد های بهتریم هست هنوز زوده برام هر چند اگه بخوایم وصلت کنیم یکی دو سال ممکنه زمان ببره میگم شاید تو این دو سال خواستم با یکی دیگه ازدواج کنم البته بهشم گفتم که من ظاهرتو دوست ندارم چون خیلی لاغره حالام گفت بیام ببینمت گفتم که نه نمیدونم چجوری تمومش کنم کاش اینقد کشش نمیدادم خیلی دو دلم