شوهرم با خواهرش قهر کرده چند وقته الان دنبال بهانه است

سرایدار که رفت یکی دیگه اومد که باز نتونست بمونه الان یک نفر دیگه اومده خوبه 

تاپیکشو زدم شوهرم بعد طلاقش فقط یک مورد با ی خانومی آشنا شد که قصدشون جدی بود خانومه بخاطر بیمه و مستمزی قرار میزازن صیغه کنن و همه جا باهم بودن خانوادش کامل در حریان بودن به منم جلسه اول گفت دیگه سر یک مسائلی بینشون بهم میخوره و تمام حالا تابستون امسال با خانوادش رفتیم سفر ی بچه خواهر بیست ساله داره که تو جمع اون مسئله رو عنوان کرد که کلا این جریان مال ده سال بیشتره پسره از این هاست که همه خرفی میزنه به شوهرم متلک مینداخت که هر شب بغل ی نفر بودی زن صیغه میکردی تو جمعی که غریبه بودن مدام از این حرف ها الانم شوهرم ناراحته که حتما خواهرم اینا رو تو خونش گفته که پسرش راحت بیان میکنه 

خواهرشوهرم کلا با همه مشکل داره اون جاریمم نمیسازه اوایل ازدواج به شوهرم میگفت این چیه با یکی ازدواج میکردی جوونتر بود بچه داشت خانه دار میگرفتی چرا جشن گرفتی ی چادر محضر مینداختی سرش از این حسادتا

اخه ماجراشون جدی بود 

اون یکی جاری سی ساله عروسشونه طفلک یکساله میره تراپی میگه تو ذهنم حرف میزنم یهو متوجه میشم دارم بلندبلند حرف میزنم میگه قامت میبندم نماز بخونم یهو به خودم میام دارم جوابشو میدم شوهرش سر این اخلاقش کتکش میزنه ولی ادم نیست 

فدای مهربونیت من که کلا کسی بهم محبت نمیکنه میام اینجا درد دل یک نفر گوش کنه روانی نشم