ولی نداد. فک کردم بعد خیانت های شوهرم اگه بی محلی کنم و برام مهم نباشه خودش خوب میشه میزاره کنار واسه حفظ زندگی تلاش میکنه و رابطه رو درست میکنه من نادیده گرفتمش کامل. الان از خداش هم هست. اونم عین من شده. میتونم قسم بخورم در طول روز نه بهم زنگ نه پیام نمیده. حرف نمیزنیم. حتی یه کلمه. دیر میاد خونه. سر یه سفره غذا نمیخوریم. چایی شو بر میداره میره اون ور میخوره. هیچ حرف یا لمس یا هیچی نداریم. تو ماشین و خونه سکوت مطلق. حتی نگاه هم نمیکنیم بهم. انگار از خداشه که اینجوری زندگی کنیم. انگار راحته الان.
درسته من نمیخوام ببخشم ولی توقع داشتم یکم برای زندگیمون تلاش میکرد. یکم نازمو میکشید. ولی اون آدم حسابم نمیکنه .
چقدر یه آدم میتونه بد باشه باورم نمیشه. خاک تو سرم با شوهر کردنم. واقعا برای خودم متاسفم.