امروز ظهری گفت چای بزار گفتم باشه بچم بیدار شد رفتم بهش شیر بدم اومدم چای بزارم ناراحت شد گفت نزاری که نمیخورم یکم نشست بعد رفت خونه داداشش گفت میرم اونجا چای میخورم از ظهر میگه از جلو چشام برو نبینمت
با خودم میگم این داره اینجوری رفتار میکنه که هر چی گفت بخاطر رفتارش بگم چشم
یعنی لنگه مامانشه
خدایا گرا شانس من اینجوری شد