الان یه ساله با ما زندگی میکنه خودش خونع و زندگی داره اما نمیره به بهونه تنهایی کل زندگی من نابود شدس
شوهرم گوش به فرمان و خدمت کار مادر و خواهرشه
یه زن کثیف و اکبیری که فقط توی دنیا دخترش و بچه های دخترش را دوس داره
یه جورایی زن اول شوهرم حساب میشه با کاراش و رفتاراش اونقر خرج انداخته روی دست شوهرم که ما حتی پول شیر خشک بچمم نداریم
اونقدر زندگیم داغون کرده که هیچ
حالام که میخواد بچم که نوزادع را از من متنفر کنه
مثلا بغلش میکنه میگه تو بگو بیاد بغلت بعد بچه را سفت میگیره میگه دیدی تیومد بغلت پس بیشتر منا دوست داره
اگه بهش شبر بدم میگه بسه اینقدر شیر نده شگمو میشه
یه بار رفتم دکتر بچه موند پیشش باورتون نمیشه توی پنچ ساعتی که بچه پیشش بود سی میل شیر داده بود بچه بخوره
اونقدر گریع کرده بود که چشماش قرمز شده بودن
خیلی زن بدیه تا اخر عمرش از ما جدا نمیشه ، وقتی جدا میشه که یا من مرده باشم یا خودش بمیره
شرایط طلاق ندارم یعنی خانواده ایی ندارم که پشتم باشن
نمیدونم چیکار کنم نمیدونم دلم میخواد گریه کنم
نه شوهر دارم و نه بچه