دیروز دو بار اومد بغلم کرد استقبال نکردم
دیشب رفتن بیرون من نرفتم
امشبم خواستن برن بیرون (خودش و بچه ها) اومد بغلم کرد گف بیا بریم بیرون گفتم نه من نمیام.
من کینه ای نیستم ولی از اینکه میخواد هرموقع قهرش تموم شد بیاد سمتم خوشم نمیاد. روز اول دوبار با شوخی رفتم پیشش گفتم یه چیزی بگم گفت نه
میخوام یکم درس بگیره میخوام واقعی از دلم دربیاره نه که با خودش بگه اینو بغلش کنم آشتی میکنه( من تا حالا اینجوری بودم)
دیشب خواب بود خواستم برم سمتش بگم آشتی نیستم فقط اومد بغلت کنم چون شوهرمی ولی جلو خودمو گرفتم و نرفتم
الان دوباره ب ذهنم زده برم تو بغلش بگم خیلی از دستت دلخورم همونجوری ک دلمو شکوندی باید از دلم دربیاری ولی باز میگم نه صبرکنم بیشتر