سلام
دوستان نامزدم دو هفته اس داره خونشونو بازسازی میکنه و سرش خیلی شلوغه و از صب زود تا ۹ ۱۰ شب کار میکنه برا بازسازی ساختمون
خلاصه ما دو هفته اس که مثل سابق گشتن و تماس تلفنی اینا نداریم
ازونورم من بیکارم تو خونه و وابسته ام به همسرم و حوصلم سر میره
ولی خب هر شب قبل خواب زنگ میزد بهم این مدتو و صحبت میکردیم و اخر تماس هم خوابش میبرد
امروز تولدم بود و صب با تماس خودش بیدار شدم ساعت ۱۰ که رفته بود طلافروشی
یه بنگل به سلیقه خودم خرید و شد ۶۰ تومن و بعدش دوباره رفت دنبال کاراش
عصرم اورد بنگلمو تو کافه پیش دوستم داد و گفت جشنت هم رو چشمم و هفته بعد برات جشن میگیرم و یه ربع نشست و رفت
مامانش اینارو برد خونه اقوامشون تا الان که تازه برگشته
و من نمیدونم چرا حس بدی دارم
حس میکنم تولدم باید بیشتر بهم اهمیت میداد
یه تماس طولانی میگرفت
یا میرفتیم بیرون دو ساعت
یا هزار بار میگفت تولدت مبارک و ذوق میکرد
اما فقط یبار گفت
محبت نکرد
نمیدونم چمه
نمیدونم چرا حس کردم سرده