با مامانم دعواش شده بود. حالا مثلا پشیمونه میگه الان همین امشب بریم! خب حداقل سه روز کامل هست سفر. خسته و مریض هم هستن هر دوشون
دو تا بچه دبستانی هستن قشنگ
با بابام که نمیشه حرف زد. به مامانم میگم نرید خسته اید مریض شدید! اخه الان! دو روز دیگه اربعین تمومه میگه نههه بابا گفتههه اخهههه
رو اعصابن. الان تنها راه حل اینه که هیچی نگم بهشون. برن داخل جاده میفهمن عجب غلطی کردن