2777
2789
عنوان

دعوا مادرشوهرم با ما

357 بازدید | 15 پست

ما یه خونه  باهم زندگی میکنیم مادر شوهرم رفته کربلا برگشته من خونه بابام بودم شوهرمم بیرون بوده این اومده ما نبودیم میگ چه جور من اومدم شما نبودید نباید میرفتی خونه بابات میدونستی من میام و میگ چرا تو کربلا بمن زنگ نزدید بش گفتم زدم نمیگرفت و من اصلا نمیدونستم داری میای میگفت خب به دختر خواهرم (دختری که خودش و خواهرش سعی داشت به شوهرم قالب کنن رو)سیم کارت عراقی خریده شمارش میبردید از کسی میزاشتی شوهرت زنگ‌میزد نگفت من گفت شوهرت بش زنگ میزذ باهام حرف میزدید  شوهرم عصر که اومد دنبال من با من بدرفتاری نکرده ولی گرفته بود تو خودش بود هرچی بش گفتم چی شده نگفت گفت هیچی دلم گرفته رفت سرکار مثل اینکه تلفنی خودش مادرش دعواشون شده ولی بمن نگفت مادرشوهرم دید ما نیستیم قهر کرده رفته خونه پدرش ساعت دو شب اومد با رو خوش رفتم استقبال کردم ازش گفت من از دستتون ناراحتم و…..اینم بگم مخالف سرسخت ازدواج ماست هنوز که هنوزه دنبال راهی برای خراب کردن زندگی منو پسرشه الان به شوهرم بگم چه جور باش رفتار کنه در برابر اینقدر طلبکاریش درضمن ما مشهد ماه عشل بودیم یبارم بمون زنگ نزد  

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

چرا کش میدی؟

وقتی هی می‌پرسی و توضیح اضافه میدی بهانه برای گیر دادن های بعدی میشه نقطه ضعف میدی دست شون

اصلا هیچی نگو دیگه 

هیچی

یه روز میفهمی. بعضی. ها هیچ جور قرار نیست بهت حق. بدن

خدایا دوستت دارم واسه هرچی که بخشیدی **همیشه این تو هستی که ازم حالم رو پرسیدی **بازم چشمامو میبندم که خوبی هاتو بشمارم **نمی تونم فقط میگم خدایا دوستت دارم      ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
از نظر من، تو این یک مورد حق داشتهخب باید پیگیر می بودین که کی برمیگردنو استقبالش میرفتینو با هم میو ...

شوهرم با وجود اینهمه اذیتی بدیاش از کادوهای عروسیمون به پولی برداشت داد بهش بره کربلا دستش خالی نباشه این چند روز پدرشوهر و برادر شوهرم هزار جور سفارش مختلف داشتن غذا درست میکردم ایراد میگرفتن نمیخوردن برادر شوهرم نمیزاشت لباساش بندازم تو ماشین همه رو برداشته جمع کرده رخت چرکا رو حالا که مامانش اومده به مامانه داد بش گفت بشور مادرشوهرم یه جوری گفت یعنی تو نشستی براش بش گفتن والا لباس نمیزاشت بشورم غذا درست میکردم نمیخورد خب چیکارش کنم 

از نظر من، تو این یک مورد حق داشتهخب باید پیگیر می بودین که کی برمیگردنو استقبالش میرفتینو با هم میو ...

خب ما سه ماه پیش ماه عسل بودیم روز ماه عسلمونو زهرمار کرد حتی نزاشت عکسا یادگاریمونپ بگیریم با وجود اینکه عروسی نداشتیم یه زنگ هم نزد 

شوهرم با وجود اینهمه اذیتی بدیاش از کادوهای عروسیمون به پولی برداشت داد بهش بره کربلا دستش خالی نباش ...

برای چی تو لباس بشوری  برای برادر شوهرت خودش می‌انداخت تو لباسشویی نمیتونست دوتا دکمه بزنه ، پول کادوهاتو دادی تا اون بره کربلا؟! احساس میکنم سن و سالت کمه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792