قد من ۱۷۵ و ایشون ۱۷۳ . من خاستگارای زیادی دارم اما زیاد بودن به معنای کیفیت خوب نیست،درباره هیچکدومشون ی لحظه هم فکر نکردم .
اما درباره این یکی .. وارد خونه که شدن من درجا خورد تو ذوقم بخاطر قدش؛ مامانامون که داشتن صحبت میکردن من دعا دعا میکردم زودتر برن چون الکی وقتشونو تلف میکنن که بین صحبتا مامانش گفت اگ اجازه بدین برن اینا صحبت کنن من کنار مامانم بودم بهش گفتم چه صحبتی ما ک به درد هم نمیخوریم لازم نکرده صحبت کنیم اما مامانم تو رودروایسی هی با چشماش میفهموند به من ک برو ..
خلاصه رفتیم تو اتاق و اتفاق عجیب اینجا رخ داد که ما اصلا حواسمون به ساعت نبود ک متوجه شدیم دوساعت گذشته از بس گرم صحبت بودیم و ایشون به دل من نشست.. و شب نتونستم بخوابم از بس فکرم درگیر بود مامانمم میگفت هم مامانه هم پسره به دلم نشست .. دو روز بعدش که مامانش زنگ زد تصمیم ما بر این شد بیشتر آشناشیم، جلسه دوم با مامان من رفتیم بیرون و بین حرفامون فهمیدم تفاهمای زیادی داریم ولی گفتم با چنتا چیز مشکل دارم اول قد 《گفتن با حرکات ورزشی اصلاحی با کفی کفش و .. درستش میکنم》. دوم تو جلسه اول گفتن به خدا اعتقاد دارن اما به دین اسلام نه ، من همیشه دوسداشتم همسرم اعتقاداتش قوی تر از من باشه تا من پی روی اون باشم اما ایشون اینجوری نبودن .
من دانشجوام و ایشون ترم آخر فوقلیسانس زبان انگلیسی میخونن چنتا شغل دیگهم دارن طبق گفته خودشون پول تو بازاره ..
پدرِ ایشون دوست عموم هستن و عموم ایشونو خیلی تایید میکنن (پدر من فوت شدن) ولی به این معنا نیست که عموم مثل پدرمه .. *مادرم تو این سالها هم پدر بودن هم مادر. دو دل بودنم سر اینه که میگم سنم کمه شاید خاستگار قد بلند بیاد اما از طرفی با این وضعیت بد جامعه پسری جرعت ازدواج نداره الان اکثر پسرا فقط دنبال رابطه جنسین بدون ازدواج و خودمم ی رابطه عاطفی ناموفق داشتم ..
و از طرف دیگه میبینم دختر خوشگل تر از من دوسداشته ازدواج کنه خاستگار نداشته الان انقد خراب شده فک کنین حامله شده و سقط کرده پسره هم گردن نگرفته ک هزینه های سقط و بده تقصیر سادگیشه ی دختر خونگی وقتی میره تو جامعه و با ی دوستت دارم و عاشقتم سریع وا میده و همه با وعده وعید ازدواج گولش زدن ..
خیلی ذهنم درگیره واقعا به کمکتون احتیاج دارم
شما اگ ی زن قد بلند تر از شوهرش ببینین میگین چقد زشتن و اه اه اصلا بهم نمیان!!