من ادمیم که واقعا رابطم واسم مهمه اینکه چطوری پیش بره اینکه با من چطوری رفتار بشه ، جزییات رابطم واسم خیلی ارزش داره چون اگه من الان برای کوچکترین کاری که از سمت شوهرم تو رابطم ناراحتم میکنه برخورد نکنم در آینده این کار براش عادی میشه و من همچین چیزی رو نمیخوام
خیلی خلاصه میکنم شوهرم ده روز همراه پدرش یه شهر دیگه برای کار رفتن ، که انگاری پدرش ، شوهرمو به زور میفرسته خونه بخاطر من ، چون جمعا باید شش ساعت تو راه میبود برای اینکه فقط چهار ساعت پیش من باشه و شوهرم دوست نداشت میگف خسته کنندس و وقتی رسید به مادرش گفت این همه راه رفتم و برگشتم برای سه چهار ساعت فقط
بعد که اومد خونه گفتم چرا اومدی گفت بخاطر تو اومدیم دلتنگت بودم دیگه طاقت نداشتم
از این ناراحتم که چرا این حرف رو جلو مادرش زده و من رو نادیده گرفته ، اولا اینکه خودش اگه واقعا دلتنگ بود باید کاری میکرد بیاد نه اینکه پدرش بفرستتش
دوماً اینکه شاید میخواسته پدرش فکر نکنه این زن ذلیله و داشت تعارف میکرد که نه نمیرم اما تعارف چند بار اخه؟
سوما اینکه من انتظار نداشتم جلو مامانش بگه دلتنگ زنمم برگشتم ولی دلیلی هم نداشت اینطوری حرف بزنه و من رو نادیده بگیره