وقتی شب قبل کلی درس میخونی(نه برای مدرسه) و همه چیز رو برای فردا اماده میکنی، وقتی که کلی کار برای فردات داری. ولی یهو رحِمت تصمیم میگیره کنترل رو به دست بگیره.
یهو از ساعت یک شب چنان دل دردی میگیری که تو عمرت ندیدی قرص جواب نمیده و وقتی خوابت میبره با درد شدید بیدار میشی در حالی که نمیتونی جلوی گریتو بگیری.
از درد تا ساعت 6خوابم نبرد و الارمم برای 6:05بود🙂 و نتونستم برم کارمو انجام بدم، از خواب بیهوش شدم تا ساعت 2و بعدش از درد بیدار شدم دوباره. و کلاسم نتونستم برم، بیرون نتونستم برم، فقط قرص خوردم و دراز کشیدم و گریه کردم.
زن بودن ی تاوانه؟