کل ماجرا رو میاد میگه ناخودآگاه میبینی افتادی تو تلش و دهنت باز میشه یه چیزی میگی.
اندازه یک ساعت و نیم از خواهرشوهر ک مادرشوهر وجاری و برادر شوهرم میگه یک ریز خواسته ناخواسته مجبور ی بشنوی وقتی میاد خونت.نمیخام باخبر بشم خب چجوری غیر مستقیم بفهمونم بهش
واز خواهر شوهرهم میگه
دوری فاصله .خطر در کمین است
کمتر رفت و آمد کن
تو حرفش حرف بیار
بلند شو پذیرایی کن
از خانواده خودش سوال کن
چرا غیر مستقیم خیلی مستقیم بهش اینجوری بگو بگو ولش کن غیبت نکن گناهه من نمیخوام غیبت کنم یکی دوبار اینجور بگی دیگه نمیگه
میپرم وسط حرفش
خیلی تابلو مدام بحثو عوض میکنم
مدام میگم ول کن از خودت بگو
خیلیم طولش داد خودمو میزنم به بی حواسی بفهمه حوصله ندارم
ببین من جاری تورو نمیگما کلی میگم آدمهای اینجوری معمولا میان خودشون حرفو پیش میکشن کلی غیبت میکنن حالا توهم مثلا دوتا جمله میگی میرن جای دیگه دوساعت غیبت خودشونو نمیگنا ولی دوتا جمله ی تورو میگن که فلانی آره اینجور میگفت در موردتون خیلیییییی مراقب باش چیزی نگو پیشش همراهی نکن با غیبتاش
