داستان از اینجا شروع شد که اومدیم تو ساختمون جدید و همسایه ها یکی یکی اومدن طبقه دوم صاحب ملکی بودن که تو زمینش ساخت و ساز کردن و اینا ادعای مالکیت داشتن و دخترشون که مطلقه است مدیر ساختمون شد این خانم از هر فرصتی استفاده میکنه به شوهرم نزدیک شه وقت و بی وقت زنگ میزنه پیام میده واسه هر کار ساختمون میاد دنبال شوهر من پرده خونش خراب میشه میاد به شوهرم میگه کر کره خرابه میاد جلو در خونه ما منم هر چی به همسرم توضیح میدم که خوشم از ایم خانمه نمیاد رفتارش رو مخه این بیشتر کاراشو میکنه وقتی چیزی بهش میگم شروع میکنه داد و بیداد
یبار ازم نپرسیده دلیلت چیه چرا بدت میاد
امشب سر همین خانم دعوامون شده که داشت بهش پیام میداد رفته بودیم بیرون من حالم بد بود میخواست مثلا حال و هوام عوض شه ببرم بیرون نرفته منو برگردوند سر اینکه بهش گفتم اونو داره پیام میده
خیلی داستانهای دیگه حوصلتون کشید تعریف میکنم
میشه راهنمایی ام کنید چه برخوردی بکنم چیکار کنم چجوری حرف بزنم شوهرم گارد نگیره با خانمه جه برخوردی بکنم هی سمت این نیاد😭😭