2777
2789
عنوان

امروز خواهرش زنگ زد

261 بازدید | 23 پست

تاپیک قبلیم گفتم جریانشو

خیلی گرم و خودمونی صحبت کرد و گفت ما که همون‌طور که میدونی خیلی وقته در جریان ارتباطتون هستیم و علاقه شکل گرفته و حتی خودش(پسره) خیلی تلاش کرده و به مامانم اینا میگه یا این یا هیچکس من دیگه ازدواج نمیکنن و اگرم ازدواج کنم نه زندگی من جداییه

من میدونم تو خیلی خانومی تحصیل کرده ای و...ولی مامان و بابای من خیلی خشکن یعنی ارتباطی که دختر و پسر خودشون همو پیدا کنن قبول ندارن وگرنه خداشاهده من دوستت دارم و نمیخوام ذره ای آسیب ببینی من حتی امروز دوباره مامان اینارو گفتم بیان خونه م باهاشون صحبت کردم و... خودشم چون به هر حال علاقه شکل گرفته دلشو نداره که بهت بگه ولی من خودمم به خانومم می‌دونم دختر بیشتر آسیب می‌بینه و....

حالا چکار کنم به نظرتون؟

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

چه خواهر فهمیده‌ای داره بنظرم ازدواج کنید اگه میتونید اگه خواهرش واقعا اخلاقش خوبه لااقل خواهرش هست ...

گفت من خیلی وقته من می‌خوام باهات حرف بزنم به خدا من دوستت دارم ولی واقعیت مامان و بابای من آدمی نیستن که بیان جلو

اون خودش در جریانه که خواهرش میخواست با من حرف بزنه



پس دیگه اوضاع خیلی خیته! میخواد کات کنه روش نشده خودش بگه. طرف توان مقاومت جلو خانوادشو نداره، بعلاوه بچه ننه هم هست که همینو خودش بهت نگفته خواهرشو واسطه کرده 

لبخند بزن، گاه قوسی کوچک میتواند معماری بنایی را نجات دهد..
پس دیگه اوضاع خیلی خیته! میخواد کات کنه روش نشده خودش بگه. طرف توان مقاومت جلو خانوادشو نداره، بعلاو ...

نه خواهرش می‌گفت شماره تو رو به من نمی‌داد من خیلی وقته میخواستم باهات حرف بزنم بهشم که میگم گفتی که جریان اینجوریه؟میگه نه دوسش دارم نمیتونم بگم

خب باید با خواهرش نقشه میکشید به مامانش میگفت شما رو بیرون دیده یا کسی معرفی کردهچرا گذاشتین متوجه ا ...

ایشون برادرش زمان سربازی رفت بدون این که مامان و باباش بدونن یه خانومی که قبلاً ازدواج کرده بوده و بزرگتر از پسرشونم بوده و بچه هم داشته عقد کرده و ازدواج کردن به پدر و مادره نگفتن اینا مدت ها دنبال پسرشون میگشتن می‌گفت خانواده من براشون این دیدگاه پیش اومده که دیگه هر کس که با هم دوست میشه تهش اینجوریه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز