2777
2789
عنوان

بچه‌ها من امروز چندین ساعت نتونستم تکون بخورم

| مشاهده متن کامل بحث + 1298 بازدید | 89 پست
عزیزم کره بادام چربه منم هربار بعد خوردنش چ کره بادام زمینی چه کره گاوییا‌مثلا نون خامه ای یا کوبید ...

خدا رو شکر که الان خوبی عزیزم. ایشالا دیگه هیچ وقت اون دردها رو نکشی.

گل بهاری، بت تتاری، نبیذ داری، چرا نیاری؟

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

الهیی نکنه از قلب باشه🥲

نه قربونت‌ شاید چیزی مربوط به عصب پا یا عضلات ران یا مفصل باشه.

حسم میگه فقط دردش انقدر بده و خود بیماریه انقدر بد نیست.

شما خوش‌قلبی، زیاد به این ماجرا فکر نکن، روت اثر بد میذاره.

گل بهاری، بت تتاری، نبیذ داری، چرا نیاری؟

سلام عزیزم. من شما رو تو سرچام تو سایت پیدا کردم راجع به گرفتگی گوش گفته بودین. منم همین مشکل یرام پیش اومده، توی تاپیک امروزم گفتم. لطفا اگه هستین میشه بخونین تاپیکمو؟ بعد ساکشن گرفتگی گوشم باز نشده و دکتر میگه اگه تا شنبه خوب نشدی بیا

خب در ادامهٔ تاپیکم (برای خودم):

امروز ضدزن‌ترین زن عمرم رو دیدم؛ یه خانم با لهجهٔ غلیظ ترکی.

دیشب حدود ساعت ۴ صبح دوباره دچار اسپاسم شدید شدم. تا صبح هق‌هق گریه کردم. بچه شیر می‌خواست و نمی‌تونستم بهش شیر بدم. همسرم خوابوندش و بردش توی اتاق‌خواب خودمون که با صدای جیغ ناگهانی من بیدار نشه. زنگ زدم اورژانس، گفتن برای همچین مسائلی نمیان.

تا صبح حتی انگشت‌هامو نمی‌تونستم تکون بدم و کمرم داشت می‌شکست از درد؛ چون نمی‌تونستم تغییر حالت بدم.

صبح با اشک و آه و بیهوشی از شدت درد، رفتم کلینیک. وقت ارتوپد داشتم. همسرم مجبور شد بغلم کنه و بلندم کنه، انقدر درد کشیدم که چند لحظه بیهوش شدم. با چه بدبختی‌ای سوار ماشین شدم. با چه بدبختی‌ای رو ویلچر نشستم.

گل بهاری، بت تتاری، نبیذ داری، چرا نیاری؟

منو زودتر از بقیه سریع فرستادن تو. دکتر معاینه‌م کرد و پاهامو به چند طرف چرخوند و من جیغم رفت هوا و شروع کردم به گریه کردن. چون اسپاسم داشتم.

وقتی اومدم بیرون، یه خانمی با ناراحتی اومد سمتم و با لهجهٔ غلیظ ترکی پرسید: سیاتیکته؟ گفتم نه. گفت جلوی یه مرد هیچ وقت داد نزن. مردها خیلی غصه می‌خورن. هر چی هم درد داری، نباید جلوی شوهرت جیغ بزنی. شوهرت بنده‌خدا خیلی ناراحت شد.

اومدم یه چیزی بهش بگم، دیدم نه توانشو دارم، نه فایده‌ای داره. سطح فرهنگ یه خانم ۶۰ ساله رو که با یک دو جمله نمیشه تغییر داد. از طرفی هم با خودم گفتم شاید فقط یه نصیحت مادرانه بود از سر دلسوزی.

یه گوشه روی ویلچر نشسته بودم و بی‌اختیار از شدت درد اشکم‌ می‌ریخت. همسرم رفته بود دارو بخره.

دیدم این خانمه به سرعت رفت سمت همسرم و یه چیزهایی بهش گفت.

گل بهاری، بت تتاری، نبیذ داری، چرا نیاری؟

برگشتنی برای همسرم تعریف کردم حرف اون خانمه رو، دیدم همسرم گفت اون طفلک خیلی حالش خراب بود. پرسیدم چرا؟ گفت اومد پیش من، بهم گفت یه وقت جیغ‌های زنتو باور نکنیا، زنا حیله‌گرن! جیغی که اون زد، من وقت زایمانم نزدم. الکی جیغ زد. دروغ میگه!

گل بهاری، بت تتاری، نبیذ داری، چرا نیاری؟

خیلی برام عجیب بود! چه احساس تکلیفی کرد و چقدر مصمم بود که پا شد رفت اون سر سالن همسر منو پیدا کرد و این حرفها رو بهش زد. که چی بشه؟

 یه لحظه از دلم رد شد که ای کاش همچین دردی سر خودش بیاد، بعد یاد این رفتار زشتش بیفته. بعد سریع گفتم نه خدایا، بخشیدمش. این طفلک معلوم نیست چی توی زندگیش دیده، چه رفتارها دیده که تبدیل شده به همچین زنی.

لابد از بچگی سر سفره همیشه گوشت‌های خورش مال برادراش بوده و نون و برنج مال دخترهای خانواده. لابد بارها و بارها تحقیر شده و تحقیر شدن زن‌ها رو به چشم دیده. شاید رفتار امروزش یه واکنش نادرسته به تمام رفتارهای مردسالارانه‌ای که در طول زندگیش دیده. مثل بعضی از زنها که بعد از پسردار شدن، دیگه یه زن نیستن، بلکه مادر یک پسرن که باید همه جا پشت پسرشون دربیان و همیشه مقصر هر اتفاقی رو یک زن دیگه ببینن.

گل بهاری، بت تتاری، نبیذ داری، چرا نیاری؟

خب اینجا میخوام مثل یه دفتر خاطرات ادامه‌شو بگم. امیدوارم کسی این درد رو تجربه نکنه، اما اگه کرد، یه روزی تجربه‌م به دردش بخوره.

چند روزی از اون ماجرا گذشته و من تقریبا هر روز اوضاعم همینه. این اسپاسم‌ها تصاعدی دارن بدتر میشن.

تا حالا دکتر مغز و اعصاب و ارتوپد رفتم. برام ام‌آر‌آی و آزمایش‌های خون و خودایمنی و... نوشته‌ن. هنوز جواب همه‌شون نیومده.

گل بهاری، بت تتاری، نبیذ داری، چرا نیاری؟

دکترم گفته بود فیزیوتراپی بیمارستان امام خمینی خیلی خوبه. اما خب نوبت نمیدن. مراجعه کردم اونجا و چون وضعیتم حاد بود، به جای نوبت چهارماهه، بهم نوبت برای دوماه دیگه دادن.

برای همین من فعلا دارم جای دیگه‌ای فیزیوتراپی میرم.فعلا فقط دو جلسه رفتم‌. لیزردرمانی هم هست. تا حالا که هیچ اثری نداشته متأسفانه.

گل بهاری، بت تتاری، نبیذ داری، چرا نیاری؟

چند روز پیش حدود ۵ و ۶ غروب همسرم که اومد خونه، من از پشت میز بلند شدم که برم سمتش. پام دوباره گرفت. اولش زیاد نبود اسپاسمش، ولی کم‌کم بدتر شد. اومدم برم دستشویی، نتونستم. همون وسط هال مجبور شدم بایستم. نزدیک دو ساعت. آخرش سرسرهٔ دخترمو آوردن روبروم گذاشتن که بتونم به اون تکیه بدم‌. از شدت درد حتی نمیتونستم روی صندلی‌ای که همسرم گذاشته بود پشت‌سرم بشینم.

دختر کوچیکم وقتی منو این‌طوری میبینه، حس میکنم از استرس شروع میکنه غر زدن و گریه. همسرم بردش بیرون که آروم شه. 

مثانه‌م پر پر بود. نمی‌تونستم تحمل کنم. نمیدونید بچه‌ها چه حال بدیه. جز درد بدنی‌ای که داری، حس خجالت، ناتوانی و شرمندگی آدمو میکشه. اینکه از دختر ده‌یازده ساله‌ت بخوای برات چیزی بیاره که دستشویی نریزه پایین... 

گل بهاری، بت تتاری، نبیذ داری، چرا نیاری؟

بهش گفتم مامان بدو یه لگن بیار.

آورد اما نمی‌تونستم پامو باز کنم.

همونجا دستشوییم وسط هال ریخت 🥲

قبلش به اورژانس زنگ زده بودم، ولی گفته بودن اگه بیایم هم هیچ تزریقی اونجا انجام نمیشه و باید بیارنتون بیمارستان. و من چون نمیخواستم تکونم بدن، گفتم نیان.

گل بهاری، بت تتاری، نبیذ داری، چرا نیاری؟
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792