چه بد یعنی شوهرت از هیچ کس و هیچ چیز ترسی نداره ؟
من بودم کمین میکردم هر موقع کسی میومد خبر میدادم ۱۱۰
یا ازش جدا میشدم
بالاخره باید یه کاری کرد با غصه خوردن و دعوا کردن کاری پیش نمیره باید شوهرت بفهمه کاراش عواقب داره
عزیزم من ۴ سال متاهل بودم با یه آدم به شدت بد یعنی زندگی باهاش جهنم واقعی بود انقدر خودش و خانوادش عذابم دادن که دوبار خودکشی کردم حامله بودم سر خانوادش دعوامون شد منو از ماشین در حال حرکت با لگد انداخت بیرون بچم سقط شد وای نگم برات چی به سرم آورد آخرش دیگه مریضی قلبی گرفته بودم پدر و مادرم میومدن میبردنم بیمارستان بابام یه روز گفت بسه دیگه نمیخوام جنازتو تحویل بگیرم طلاقمو گرفتم حالا بماند بهد طلاق مادرم که یه زن سنتی و عصبیه چه حرفا و عذابا بهم نداد اخرم از خونه پرتم کرد بیرون بابام واسه منو داداشم خونه جدا گرفت ولی من دووم آوردم درس خونده بودم رفتم سرکار شاغل شدم از زمین و زمان کندم خودمو چسبوندم به کار و کار و کار،تا اینکه سر و کله همسر الانم پیدا شد عاشقم شد انقدر اومد و رفت اما من اعتماد نداشتم بعد دوسال ازدواج کردیم الان انقدر زندگیم خوبه که گاهی از اینهمه خوب بودن میترسم ولی میگم خدایا شکرت باورم نمیشه همه چیز خوبه هم شوهرم هم خانوادش راحت باردار شدم بچم دختر شدخدا انگار داره جواب سختیامو میده مطمئنم یه روزی خدا برای شما و هرکسیکه دلش شکسته جبران میکنه غم هیچوقت پایدار نیست دوست من🌸🌸
ی لحظه فکر کردم این متن رو میخونم خودم خوشحالم
خیلی برات خوشحالم.خدا دختر و همسرتو برات حفظ کنه
من نمیتونم ح
جدا شم
چون هم بچه دارم و هم پدرم به خوبی پدر شما نیست
بازم میگم خیلی خوشحالم برات
از من که گذشته دست راستت رو سر همه ادمایی که تو این تاپیک از دل شکستشون گفتن
عزیزم شاید شادی و نجات تو تو جدایی نیست شاید خدا میخواد با خوشبخت شدن بچه هات برات جبران کنه شاید ناجی تو همین بچه هایی هستن که الان به خاطرشون داری سختیارو تحمل میکنی بهش اعتماد کن من مطمئنم یه روزی دل شکستتو خودش آروم میکنه
