شوهر سابقم چندوقته طلاق گرفتیم
و منم امروز رفته بودم روانپزشک
تا تو مطب دنبالم اومده بود که چرا اینجوری دکترت مرده یا زن چرا با این لباسی چرا زنگ نزدی چرا نمیای دیدنم
منم گفتم چیکارنی که بیام دیدنت اومدم بیرون از مطب همش دنبالم بود هی میگف وایسا منم که کلا خوشم نمی یومد باهاش همکلام بشم آخر سر تو ی کوچه پیچیدم که برم پیش ماشینم گف مگه نمیگم وایسا دستمو کشیدم آخر سر یکی زد تو دهنم گف زیادی پرو شدی طلاق گرفتی رفتی خونه بابات زیادی واسم شاخ بازی در میاری
منم محکم بهش سیلی زدم تف کردم تو صورتش بخاطر اینکه بخث ادامه پیدا نکنه زود فقط سوار ماشین شدم رفتم
صورتم یکمم سمت چپش قرمز شد مامانم هی میگف صورتت چیشده گفتم هیچی نشده
واقعا نمیدونستم چه دروغی سر هم کنم
منم گفتم مامان ول کن دیگه
اومدم تو اتاق درو قفل کردم
از همه طرف دارن بهم فشار میارن از همه طرففف بعد انتظار دارن حالم خوب بشه