نمیدونم چم بود امروز مهمون داشتیم برای نهار دوروزه کار میکردم خیلی خسته بودم نامزدمم ۹ اوند از سرکار رفتیم بیرون ولی اصلا حوصله و اعصاب نداشتم مامانم شام گذاشته بود برامون بیرون بخوریم
یه دختره سوار موتور بود ی ذره اونور تر ما نشسته بود چن بار دیدم نگاش میکرد گفتم جلوتو نگاه کن
بدتر اعصابم خورد شد