اره واقعا خداروشکر 
خیلی بد بود توان بلند شدن نداشتم و یکی باید بزور بلندم میکرد
یادمه یبار فقط نیم ساعت تنها موندم بقیه بیرون بودن و منم خاب بودم مامانم دیده بود خابم رفته بود حمام  
گوشیم زنگ خورد روتخت بیمارستانی ک تو خونه گذاشته بودیم دراز کشیده بودم و ارتفاع اونا هم ک میدونی چجوریه 
خاب و بیدار اومدم جواب بدم از دستم افتاد هرکار کردم نتونستم بلند شم بردارم خیلی حس  بدی بود میدیدم داره زنگ میخوره یبار دوبار ده بار ولی توان هیچکاری نداشتم اون حس ناتوانی وحشتناکه😢😢😢
خداروشکر ک گذشت و چقدر خوشحالم ک هرچند بزور ولی خودم بلند میشم دیگه و میخابم و راه میرم تو خونه