من مامان بزرگم رو خیلی دوست داشتم و دوساله که از دستش دادم مامان بزرگم اومد به خوابم. کنار یه کلبه ی چوبی سقف خونه پر از برگ های سبز بود مامان بزرگم دراز کشیده بود ولی کلی بچه دورش داشتن بازی میکردن من از یه پنجره داشتم نگاه میکردم و نمیتونستم برم جلو ولی مامان بزرگم اومد جلو و با دست بهم اشاره کرد و گفت توی این دنیا فقط قلب تو منو دوست داره و بعد. از خواب پریدم. به نظرتون تعبیرش چیه؟