امروز یه اتفاق افتاد که هنوز استرسش تو وجودمه.
من با بابام از خونه میومدم بیرون، بابام چند قدم عقبتر بود دور بود که یه پسره با موتور از دور داشت میومد سمتم. وقتی بابام نزدیک شد، اون پسره سریع مسیرشو عوض کرد و دور شد.
بعد که رد شدیم، یه نگاه انداختم دیدم همون پسره وایستاده و زل زده به من! حس کرده شاید تنها میمونم و واسه همین وایستاده بود که وقتی من تنها موندم بیاد سمتم .منم سریع با بابام رفتم سمت مسیرمون ولی از اون موقع ترسم نرفته چقد پسرا ترسناکن... دیگه جرعت ندارم جایی برم