از دستش خیلی ناراحتم
بیست سال بیست تا قرص اعصاب میخورد الان نمیخوره ولی...
اوضاع مالیشون خوب نیست ولی خیلی خرج میکرد و لباس میخرید به گفته ی خودش خیلیم میگه من خیلی خرج میکردم هرجاییم برم باید بخرم
البته همون لباسا خیاطیه و فقط لباسه، ینی مثلا لوازم آرایشی برند نمیخره یا جواهر یا عطر بزنه یا به موهاش برسه به ظاهرش به هیکلش
زن زیبایی نیست و هیکل خوبیم نداره
حالا بابام زمین خریده ازش و بهتر شده اوضاع مالیشون
صحبت لباس شد من گفتم من لباس سلیقم زیاد نیست خیلی کمه اونم گفت تو حیفت میاد بخریییی
من خیلی بی جنبه و زود رنجم خیییلی ناراحت خیلی
گفتم ینی من خسیسم ؟ گفت نه شوخی کردم منم خیلی ناراحت شدم و قرمز شدم و بغض کردم رفتم از خونشون حالا به مامانم گفته من اعصابم خورد سد من قرص خوردم آروم شم
من لباس زیاد نمیخرم چون حوصلشو ندارم و سلیقم خیلی کمه هرچی بخام همون لحظه میتونم بخرم ولی کم میخرم چون درگیر چیزای دیگه بودم
یا خیلی گرون مثلا یه شومیز شلوار ده تومن
حالا مامانم گبر داده معذرت خواهی کن ، من خیلی مهربونم و کینه ای نیستم اما از دست مادر بزرگم ناراحتم